سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

این روز ها عادت همه رفتنو دل شکستنه

اینروزا عادت همه رفتن و دل شکستنه
جرم تموم عاشقا پای کسی نشستنه

اینروزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

اینروزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
 ساده ترین بهونشون ازهم خبر نداشتنه

اینروزا سهم عاشقا حسرت و بی وفاییه
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه

اینروزا کار آدما دلای پاک و بردنه
بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه

این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشمای خسته تا ابد به درب بسته می مونه

اینروزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه

جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه

اینروزا اشکامون فقط چاره بی قراریه
تنها پناه آدماعکسای یادگاریه

+ نوشته شده در پنج شنبه 86/8/3 ساعت 4:15 عصر توسط سارا | نظر


دوست داشتن

..:: خوبه که ادم یکی رو دوست داشته باشه نه بره اینکه کسی رو نداره بلکه اون شخصی ارزش دوست داشتن رو داشته ::..

هر شب در رویاها یم تو را می بینم، احساست می کنم، این گونه است که تو را می شناسم، این گونه باش، با وجود هزار چم ها و فا صله ها و کهکشانهایی که بین ماست بیا و خودت را بنما، این گونه باش دور، نزدیک، هر کجا که هستی ایمان دارم، ایمان دارم که قلبم ادامه خواهد داد.

اگر چه شبها بسیار سخت اند، ادامه خواهم داد تا یک بار دیگر، تو در را بگشایی و این جا هستی، این جا، در قلب من و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد.

عشق فقط یکبار به سراغ هر کس می آید و برای یک عمر می آید و نخواهد رفت، تا ما برویم! و عشق همان بود که با تو ورزیدم یک بار و یک عمر و از آن پس بدان آویختم و تا همیشه همه زندگی ام با آن پیش خواهد رفت.

این جایی ، تو این جایی و من از هیچ چیزی باکی ندارم و می دانم که قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ما تا همیشه عاشق می مانیم، عاشق، جوان و ساده دل و قلب من همچنان خواهد تپید و من این را در قلبم جاودانه خواهم داشت و قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد


+ نوشته شده در جمعه 86/7/13 ساعت 9:54 عصر توسط سارا | نظر


چرا از مرگ می ترسید؟

چرا از مرگ می ترسید؟

چرا از این خواب جان ارام شیرین روی  گردانید؟

چرا اغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟

می پندارید بوم نا امیدی باز

ببام خاطر من می کند پرواز

می پنداریم جام جانماز اندوه لبریز هست.

می گوید این سخن تلخ و غم انگیز هست .

مگر ((می)) این چراغ بزم جان مستی نمی ارد؟

مگر افیون افسون کار

نهال بی خودی را در زمین جان نمی کارد؟

مگر این می پرستی ها و مستی ها

برای یک نفس اسودگی از رنج هستی نیست؟

مگر دنبال ارامش نمی گردید؟

چرا از مرگ می ترسید؟

کجا ارامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید؟

می و افیون و فریبی تیزبال و تند پروازند

اگر درمان اندوهند.

خماری جانگرا دارند

نمی بخشند جان خسته را ارامش جاوید

حوش که مستی که هوشیاری نمی بیند !

چرا از مرگ می ترسید؟

چرا اغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟


+ نوشته شده در سه شنبه 86/6/13 ساعت 12:37 صبح توسط سارا | نظر


عکس

دارم باهات حرف میزنم به  حرفام گوش میدی؟

آره بازم داری لبخند میزنی مثل همیشه

منم شروع میکنم به دردودل

به اینکه از غم دوریت چه میکشم

به اینکه از نبودنت دارم نابود میشم ذره ذره آب شدم

هی من میگم و تو گوش میدی

هنوزم لبخند میزنی

خیلی وقته به حرف زدن با عکست عادت کردم

و تو باز لبخند میزنی

و شاید داری به من می خندی و میگی دیوانه به چی دل خوش کردی

برام خبر اوردن که یا یکی دیدنت

باور نکردم عکست به من لبخند میزد

گفتی که قصه ما تموم شده

باور نکردم عکست به من لبخند میزد

حالا خیلی وقته که به عکست دلخوشم

من به عکست لبخند میزنم


+ نوشته شده در سه شنبه 86/5/30 ساعت 4:14 صبح توسط سارا | نظر


((امروز روز دیگری است ))

((امروز روز دیگری است ))

این همان جمله ایست که هر صبح که چشم باز می کنم
ناخداگاه بر زبان می رانم
به امید آنکه پروردگارم یاری ام دهد تا قدمی بردارم به سوی تو
اما این روزها نوای غمگین تو قلب مرا می لرزاند
و نمی گذارد هیچ شبی را به صبح برسانم
سکوت تو ، کلام تو ، و حتی لبخند تو گواه خبری است تلخ برای من
و من تحمل چنین گذری را ندارم
هر چه خود را به آرامش می خوانم بیشتر به تلاطم می افتم
دلم برایت تنگ می شود
و بی اختیار نقش چشمان زیبا و معصوم تو در مقابلم هویدا می شود
آنگاه پرده ای از اشک در مقابل دیدگانم نقش می بندد
و آینده را تار و نامعلوم می کند
نازنین من !!!
مرا ببخش به خاطر آنکه صراحت کلامم تو را می آزارد
تنها بهانه ای که که ارتعاش صدایش گوش عالم را کر می کند
نوای دوستت دارم من است
که بی هیچ ابائی فریادش می زنم
دوستت دارم (مریم)
دوستت دارم قناری(مریمم) خانه دلم

 

مریم جونم


+ نوشته شده در سه شنبه 86/3/22 ساعت 5:4 عصر توسط سارا | نظر


همه چیز رنگ جنون می دهد

                                                                            همه چیز رنگ جنون می دهد

این روزها دلم از سنگ شده است
همانند تکه سنگی خارا
به سختیه فولاد
به سیاهیه سیاهترین پرونده ها
هیچ کلام آشنائی نمی تواند دلم را نرم کند بجز ...
هجوم افکار پلید
بی خوابی های گاه و بی گاهم
تلاش برای زنده ماندنی بی هدف و بی ثمر
فرصت را برای فکر کردن به چیزهای خوب از من گرفته است
نمی دانم
شاید خود نیز هیچ رغبتی برای تفکر به چنین مسائلی ندارم
اما این را می دانم که سراسر زندگی ام را نقشهای رنگارنگ پر کرده اند
نقشهائی که خود از ایفای آنها لذت می برم

از همه چیز خسته شده ام
خشمی فراگیر مرا به آستانه تزلزل کشانده است
حالم از هر چه بی تو بودن و تنهائی است به هم می خورد
از هر چه بغض و مهربانی است حالم به هم می خورد
از هر چه انتظار است تنفر دارم
حتی انتظار مرگ را هم کشیدن طاقت فرساست
جائی برای چنین تفکراتی نمانده است
دیگر از آن احساس پروانه ای که می گفتی خبری نیست
سنگ شدن را تجربه می کنم
دیگر هیچ کس نمی تواند به درون خلوت تنهائی دلم راه یابد
امیدها از من سلب شده است
همه چیز رنگ جنون می دهد
دیوارهای خانه که همیشه خبر از گرمای محبت می داد
اینک خبر از سردی و بی تفاوتی می دهد
فریاد معترض پدر و مادر همه جا به گوش می رسد
صدای شکستن قلبهای ناآرامی که عزیزوار مرا دوست داشتند
دلها را ریشه می کند
اما من همچنان سر و خاموش ...
دلم برای بغض و آهی عمیق تنگ شده است
اما تنها چیزی که درون من یافت نمی شود همین است
می بینی؟
می بینی عشق تو آخر چه بر سر من آورده ؟
از هر چه زندگی است خسته شده ام
از این زندگی نکبتبار
از این زندگی زور
از این زندگی که مدام در حال خود فریبی ام
از این زندگی که همه چیزش به خاطر دیگران است
و هیچ برای خود ندارم
نمی دانی این روزها چقدر متواضعانه
با رشته رشته های از هم گسیخته ی دلم
به درگاه خدا دخیل می بندم
که هر گاه برای لحظه ای هر چند کوتاه چشم بر سختیه این دنیا می بندم
دیگر هرگز دیده بر این دنیا نگشایم
و تو را با تمام علاقه ام در این ویرانه و تاریکی تنها بگذارم و بروم
می بینی چقدر وحشیانه قلمم را به دست آتش داده ام ؟
آتشی که دلم می خواهد زبانه هایش دامن همه را در خود بگیرد
و من دیگر آنی نیستم که دلم به حال کسی بلرزد
....


+ نوشته شده در یکشنبه 86/3/20 ساعت 7:39 عصر توسط سارا | نظر


کاش چشمان قشنگت به تمنای نگاهم به مدد بر می خواست

چقدر سخت است سخن دل گفتن با کسی که دلت بی پروا برایش باز است
و هیچ پرده ای میان اسرار درونت برایش وجود ندارد
دلم عجیب گرفته است
انگار لحظه های آخر عمر خویش را سپری می کنم
نفس کشیدن دشوار شده
وچیزی همچون تکه سنگی راه گلویم را بسته است
بعضی ها نامش را بغض می گذارند
اما اگر بغض بود یک جائی خسته می شد و می شکست و مرا آرام می کرد
اما انگار قصد رهائی ندارد
شیشه نحیف احساس من دیگر تاب تحمل ضربات سنگینی را
که غم دوری تو بر او می زند را ندارد
نمی دانم شکست غرور مردانه ام را چگونه از نگاه پرسشگر اطرافیانم پنهان کنم
وقتی که تمام وجودم آن را فریاد می زند



+ نوشته شده در شنبه 86/3/19 ساعت 1:15 صبح توسط سارا | نظر


برگرد

من از قصه زندگی ام نمی ترسم
من از بی تو بودن به یاد تو زیستن و تنها از خاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم.
ای بهار زندگی ام
اکنون که قلبم مالا مال از غم زندگیست
اکنون که پاهایم توان راه رفتن ندارد
برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته مریم
بدان که روحم از همه دردها خسته شده مریم
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد مریمم
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام     (مریم جونم)

+ نوشته شده در پنج شنبه 86/3/17 ساعت 11:21 عصر توسط سارا | نظر


سلام عشقی بیا تو دیگه

عشق زیباست به شرط اینکه نامردان خرابش نکنند.

تازه بی وفایی هم توش نباشه

نظرات سازنده فراموش نشود.


+ نوشته شده در پنج شنبه 85/11/19 ساعت 8:34 عصر توسط سارا | نظر


مسافر

هق هق تلخمو بشنو..... Smiley......توی کوچه های خلوت

این خود عشقه عزیزم......Smiley.......نه بهانس نه یه عادت

غصه هامو به تو گفتم........Smiley........ اما چی ازت شنفتم

یه نفس هم نفسم باش.... Smiley............  نذار از نفس بیفتم

گریه هامو تو ندیدی  ........Smiley .........هرچی گفتم نشنیدی

من کدوم عهدو شکستم..Smiley ......که از عشق من بریدی

وقتی نیستی لحظه هامو با خیالت می گذرونم

حتی تا اخر دنیا من برای تو می خونم

وقتی نیستی حتی خورشید میشه مث لحظه هام سرد

با توام اهای مسافر با همین ترانه برگرد


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/15 ساعت 12:49 عصر توسط سارا | نظر


   1   2      >