سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت

تشخیص تفاوت میان عشق و شهوت

برای مشاهده کامل ادامه مطلب...

+ نوشته شده در یکشنبه 88/6/1 ساعت 2:59 عصر توسط سارا | نظر


بی تومهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم ...

بی تومهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال توگشتم
شوق دیدارتولبریزشدازجام وجودم شدم
آن عاشق دیوانه که بودم
درنهانخانه ی جانم گل یاد تودرخشید
باغ صدخاطره خندیدعطرصدخاطره پیچید
یادم آمدکه شبی باهم ازآن کوچه گذشتیم
 پرگشودیم ودرآن خلوت دل خواسته گشتیم
ساعتی برلب آن جوی نشستیم
 توهمه رازجهان ریخته درچشم سیاهت
 من همه محوتماشای نگاهت آسمان صاف وشب آرام
بخت خندان وزمان رام خوشه ی ماه فروریخته درآب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب وصحراوگل وسنگ همه دل داده به آوازشباهنگ

یادم آمد تو به من گفتی:ازاین عشق حذرکن
 لحظه ای چندبراین آب نظرکن...
آب آیینه ی عشق گذران است
 توکه امروزنگاهت به نگاهی نگران است
باش فرداکه دلت با دگران است
تافراموش کنی چندی ازاین شهرسفرکن
باتو گفتم:حذرازعشق ندانم،
سفرازپیش توهرگزنتوانم،نتوانم
روز اول که دل من به تماشا ی توپرزد
چون کبوترلب بام تونشستم توبه من سنگ زدی
من نرمیدم نگسستم
بازگفتی:که توصیادی ومن آهوی دشتم
iتابه دام تودرافتم همه جاگشتم وگشتم
حذرازعشق ندانم،نتوانم
اشکی ازشاخه فروریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد وبگریخت
اشک درچشم تولرزیدماه برعشق توخندید
یادم آید که دگرازتوجوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم،نگسستم نرمیدم
رفت درظلمت غم آن شب وشبهای دگرهم
نگرفتی دگرازعاشق آزرده خبرهم!
نکنی دیگرازآن کوچه گذرهم!
بی تواما به چه حالی من ازآن(کوچه)گذشتم

 

فریدون مشیری


+ نوشته شده در پنج شنبه 88/5/29 ساعت 2:0 عصر توسط سارا | نظر


زندگی

زندگی

 

بهترین دوست اون دوستی که بتونی باهاش روی یک سکو ساکت
بنشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس کنی بهترین
گفتگوی عمرت رو داشتی.

ما واقعاً تا چیزی را از دست ندیم، قدرش را نمی‌دونیم،
ولی در عین حال تا وقتی که چیزی رو دوباره بدست
نیاریم، نمی‌دونیم چیزی را از دست دادیم.

اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی، تضمینی بر این نیست که
اون هم همین کارو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته
باش، فقط منتظر باش تا اینکه عشق آروم تو قلبش رشد کنه
و اگه اینطور نشد، خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده.

در یک دقیقه میشه یک نفر رو خرد کرد، در یک ساعت میشه
کسی را دوست داشت و در یک روز میشه عاشق شد ولی یک عمر
طول میکشه تا کسی رو فراموش کرد.

دنبال نگاه‌ها نرو، چون میتونن گولت بزنن، دنبال
دارایی نرو چون کم‌کم افول می‌کنه دنبال کسی برو که
باعث بشه لبخند بزنی چون فقط با یک لبخند میشه یه روز
تیره را روشن کرد. کسی را پیدا کن که تو را شاد کنه.

دقایقی توی زندگی هستن که دلت برای کسی اونقدر تنگ
میشه که میخوای اونو را از رویات بیرون بکشی و توی
دنیای واقعی بغلش کنی.

رویایی رو ببین که میخوای. جایی برو که دوست داری.
چیزی باش که میخوای باشی. چون فقط یک جون داری و یک
شانس برای اینکه هر چی دوست داری انجام بدی.

آرزو می‌کنم به اندازه کافی شادی داشته باشی تا خوش
باشی، به اندازه کافی بکوشی تا قوی باشی، به اندازه
کافی اندوه داشته باشی تا یک انسان باقی بمونی و به
اندازه کافی امید تا خوشحال بمونی.

همیشه خودتو جای دیگران بگذار، اگر حس میکنی چیزی
ناراحتت میکنه، احتمالاً دیگران را آزار میده.

شادترین افراد لزوماً بهترین چیزها رو ندارن، اونا فقط
از اونچه تو راهشون هست بهترین استفاده رو میبرن.

شادی برای اونایی که گریه می‌کنن و یا صدمه می‌بینن
زنده است. برای اونایی که دنبالش میگردن و اونایی که
امتحانش کردن. چون فقط اینها هستن که اهمیت دیگران رو
تو زندگیشون میفهمن.

عشق با یک لبخند شروع میشه، با یک بوسه رشد میکنه و با
یک اشک تموم میشه. روشنترین آینده همیشه روی گذشته
فراموش شده، شکل میگیره. نمیشه تا وقتی که دردها و
رنجها را دور نریختی، توی زندگی به درستی پیش بری.

وقتی به دنیا اومدی، تو تنها کسی بودی که گریه می‌کردی
و بقیه می‌خندیدن. سعی کن یه جوری زندگی کنی که وقتی
رفتی، تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن.

لطفاً این متن رو به اونایی که براتون ارزش دارن
بفرستین. برای اونایی که زندگی شما رو لمس کردن.
اونایی که وقتی احتیاج داشتین، باعث شدن بخندین.
اونایی که باعث شدن وقتی ناراحت بودین، سمت روشن
واقعیتها رو ببینین. اونایی که شما میخواید بدونن که
شما قدر دوستی با اونا رو میدونین. اگه این کار را
نکنین، خوب براتون اتفاقی بدی نمی‌افته ولی تنها شانس
روشن کردن روز یک دوست با یک نامه رو از خودتون
گرفتین.


+ نوشته شده در جمعه 87/11/11 ساعت 9:30 عصر توسط سارا | نظر


نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش

نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش

 

به پسرم درس بدهید
او باید بداند که همه مردم عادل و همه آن ها صادق نیستند ، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد ، انسان صدیقی هم وجود دارد . به او بگویید ، به ازای هر سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود . به او بیاموزید ، که در ازای هر دشمن ، دوستی هم هست . می دانم که وقت می گیرد ، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش ، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد . به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد . از پیروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه خوردن بر حذر دارید . به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید .
اگر می توانید ، به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید . به او بگویید تعمق کند ، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقیق شود . به گل های درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز می کنند ، دقیق شود .
به پسرم بیاموزید که در مدرسه بهتر این است که مردود شود اما با تقلب به قبولی نرسد . به پسرم یاد بدهید با ملایم ها ، ملایم و با گردن کش ها ، گردن کش باشد . به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند .
به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب کند .
ارزش های زندگی را به پسرم آموزش دهید . اگر می توانید به پسرم یاد بدهید که در اوج اندوه تبسم کند . به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد .
به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش مبلغی تعیین کند ، اما قیمت گذاری برای دل بی معناست .
به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا بجنگد .
در کار تدریس به پسرم ملایمت به خرج دهید ة اما از او یک نازپرورده نسازید . بگذارید که او شجاع باشد ، به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد توقع زیادی است اما ببینید که چه می توانید بکنید ، پسرم کودک کم سال بسیار خوبی است


+ نوشته شده در چهارشنبه 87/11/9 ساعت 10:27 عصر توسط سارا | نظر


زن درگفتار بزرگان

زن درگفتار بزرگان

 

زن "ریحانه آفرینش" ، در طول تاریخ همواره مورد بحث و توجه بزرگان واقع گردیده و دیدگاه های مختلفی در مورد او وجود دارد.
در مطلب ذیل مختصرا سخن بعضی از بزرگان در بیان جایگاه، مقام و ارزش زن ارائه گردیده است:

رسول اکرم (ص) : بهترین متاع دنیا ، همسر شایسته است .

حضرت علی (ع) : دختر ، فرزندی است مهربان ، مونس ، مددکار ، مبارک و مربی .

3- امام سجاد (ع) : بهترین ِ فرزندان شما دخترانند .

امام صادق (ع) : دختر « حسنه » و پسر « نعمت » است ، حسنه ثواب و نعمت حساب دارد .

امام صادق (ع) : بیشترین خوبی در وجود زنان است .

امام خمینی (ره) : از دامن زن است که مرد به معراج می رود .

علامه اقبال لاهوری : زن کانون پرفروغ خانواده ، مرکز مهر ، مظهر عشق ، نمایشگر پاکی ، نمونه عطوفت و چشمه عنایت است .
لامارتین : منشأ هر کار بزرگی زن است ، زن کتابی است که جز به مهر و محبت خوانده نمی شود.

امرسون : تمدن چیست ؟ نتیجه نفوذ زنان پاکدامن است .

« شیلر » شاعر انگلیسی : هر کجا مردی یافت شد که به مقامات عالیه رسیده یقیناً زنی پاکدامن او را همراهی کرده است .
ناپلئون : اگر زن نبود نوابغ جهان را چه کسی پرورش می داد ؟

آناتول فرانس : زن رسماً مربی مرد و مهّذب اخلاق اوست .

ویلیام شکسپیر : چیزی که زن دارد و مرد را تسخیر می کند ، مهربانی اوست ، نه سیمای زیبایش .

گوته : زن تاج سر آفرینش است ، او شریک زندگی و یار ساعات درماندگی است.

برنارد شاو : زن شاهکار خلقت است .


+ نوشته شده در دوشنبه 87/11/7 ساعت 10:32 عصر توسط سارا | نظر


همه کس و هیچ کس

همه کس و هیچ کس

چهار نفر بودند بنامهای همه کس-یک کس-هر کس و هیچ کس
یک کار مهم وجود داشت که میبایست انجام می شد و از همه کس خواسته شد آن را انجام دهد.
همه کس میدونست که یک کسی آن را انجام خواهد داد
هر کسی میتوانست آن را انجام دهد اما هیچ کس آن را انجام نداد
یک کسی از این موضوع عصبانی شد به خاطر اینکه این وظیفه همه کس بود.
همه کس فکر میکرد هر کسی نمیتواند آن را انجام دهد اما هیچ کس نفهمید که هر کسی آن را انجام نخواهد داد.
سرانجام این شد که همه کس یک کسی را برای کاری که هر کسی نمی توانست انجام دهد و هیچ کس انجام نداد سرزنش کرد


+ نوشته شده در دوشنبه 87/11/7 ساعت 10:21 عصر توسط سارا | نظر


چرا زنان گریه می کنند؟

چرا زنان گریه می کنند؟

یک پسر کوچک از مادرش پرسید: چرا گریه می کنی
مادرش به او گفت : زیرا من یک زن هستم .پسر بچه گفت: من نمی فهمم
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هیچگاه نخواهی فهمید
بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید : چرا مادر بی دلیل گریه می کند
پدرش تنها توانست به او بگوید : تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند
پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند
بالاخره سوالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را می داند .او از خدا پرسید : خدایا چرا زن ها به آسانی گریه می کنند؟
خدا گفت زمانی که زن را خلق کردم می خواستم که او موجود به خصوصی باشد بنابراین شانه های او راآن قدر قوی آفریدم تا بار همه دنیا را به دوش بکشد. و همچنین شانه هایش آن قدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد
من به او یک نیروی دورنی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه هایش راداشته باشد ووقتی آن ها بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی آن ها را نیز داشته باشد
به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن ناامید شده اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود . به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی بکند
به او عشقی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آن ها به او آسیبی برسانند. به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد.به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی همسر ش را آزمایش می کند وبه او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و با وفاداری کامل در کنار شوهرش با قی بماند
و در آخر به او اشک هایی دادم که بریزد .این اشک ها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آن ها نیاز داشته باشد. او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک می ریزد
خدا گفت : زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا چشم های او دریچه روح اوست ، ودر قلب او جایی که عشق او به دیگران در آن قرار دارد


+ نوشته شده در دوشنبه 87/11/7 ساعت 10:10 عصر توسط سارا | نظر


معادله عشق !

گفتی خود را از چشمانم
- که هر لحظه هزاربار تو را می جویند -
پنهان خواهی کرد ؛
نگفتی با قلبم چه خواهی کرد
که با هر ضربان
هزار بار
تو را در رگ های من
جاری می سازد...

یادمان باشد
عشق
معامله ای نیست
که مثل ازدواج
در دفتر ثبت اسناد
ثبت شود ؛
معادله ایست
که از هر طرف حلش کنی
باید جوابش یکی شود...


+ نوشته شده در چهارشنبه 87/9/20 ساعت 10:16 عصر توسط سارا | نظر


«عشق و زندگی» منتشرنشده استاد مطهری

«عشق و زندگی» منتشرنشده استاد مطهری که قبلا منتشر نشده بوده و تازگی ها تو یکی از روزنامه ها این مطلبو دیدم که تصمیم گرفتم برای شما هم بذارمش   

استاد مطهری :

1- درباره عشق گفته می‌شود که عالی‌ترین موهبت زندگی است. زندگی بدون عشق خالی از مسرت واقعی است، خاموش و مرده و بی‌نور است. وحشی بافقی می‌گوید:
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از‌ آب و گل نیست

ایمان نیز نوعی عشق است.
در اینکه عشق بالاترین موهبت حیات است، بحثی نیست. چیزی که هست از نظر روحیون، عشق منحصر به عشق جنسی نیست، عشق معنوی و الهی و همچنین عشق نفسانی ریشه مستقل دارد و از نظر مادیین یک عشق بیشتر وجود ندارد و آن عشق جنسی است، عشق‌های دیگر همه خیالی و لفظی است و به عقیده فروید تلطیف شده و تغییر مجرا داده عشق جنسی است. ویل دورانت نیز عشق معنوی را از ریشه جنسی می‌داند ولی مدعی است که تغییر کیفیت داده است.

در باب عشق چند مطلب است:
الف: مشخصات عشق و تفاوت آن با محبت‌های عادی، از گرفتن مجامع قلب و منع خواب و خوراک و سوز و گداز و تأحد و توحد روح و هشیاری و جنبه شخصی او.
ب: عشق از نظر موضوعی و فی‌نفسه و اینکه عالی‌ترین موهبت حیات است، مبارزه با عشق مبارزه با عمق حیات و طرفداری از موت و جمود است.

ج: عشق از نظر مقدمی و وسیله‌ای، یعنی آثار مفیدی که عشق در تهذیب و تکمیل روح دارد، یعنی عشق از آن نظر که مقدمه تکمیل جنبه اخلاقی و جنبه‌های اجتماعی انسان است.
د: حقیقت و ماهیت عشق. آیا عشق مساوی هستی است؟ آیا در همه موجودات ساری است؟ این قسمت در حکمت الهی بحث شده است.

هـ: تقسیمات عشق. آیا عشق اقسامی دارد: حقیقی و مجازی، جسمانی و نفسانی و جنسی و مادری و... یا عشق جز جاذبه جنسی نیست؟
و: آیا راست است که مذاهب، عشق را (مخصوصا عشق جنسی را) خبیث می‌دانند؟ آیا اسلام عشق جنسی را مطلقا خبیث می‌داند، یا نسبت به همسر تقدیس کرده و تدابیری برای پرورش آن فراهم کرده است؟ آیا عشق از آن جهت که دشمن عقل است مذموم است یا نه؟ نظر عرفا در این باب.

ز: آیا عشق در زمینه آزادی جنسی، بیشتر پرورش می‌یابد یا فاصله و حریم زن و مرد بیشتر الهام‌دهنده عشق است؟ بهانه بزرگی که برای برداشتن قیود اخلاقی جنسی از طرف امثال راسل ایراد شده و آن را دلیلی برای اخلاق نوینی در زمینه امور جنسی قرار داده‌اند این است که عفت و تقوا کشنده عالی‌ترین موهبت زندگی و مسرت‌بخش‌ترین جنبه‌های زندگی است؛ به بهانه عفت، عشق محکوم شده است و اخلاق جنسی باید براساسی قرار گیرد که عشق به هر حال مقدس و محترم باشد؛ زوجین عشق یکدیگر را در هر مورد، اجتماع نیز عشق افراد را محترم بشمارد و به بهانه اخلاق آن را محکوم نکند.

2- عشق، هم از نظر غربی و هم از نظر شرقی مقدس و محترم شمرده شده است. در ادبیات ما مقام عشق از مقام عقل و از هر مقام دیگر بالاتر شمرده شده است. ولی فرقی میان دو نوع احترام دیده می‌شود: در مغرب، لااقل در میان طرفداران اخلاق نوجنسی، احترام عشق احترام وصال بلکه احترام غریزه جنسی و در واقع احترام فعالیت‌های فیزیولوژیک اعضای تناسلی است،(1) مراتب شدت و قوت عشق بستگی زیادی دارد به درجه فعالیت‌های فیزیولوژیک این اعضا. اما از نظر شرقی‌‌ها و خصوصا شرق اسلامی، خود عشق از جنبه حالت نفسانی و شکوهی که به روح و شخصیت می‌دهد و از نظر سایر آثاری که در روح ایجاد می‌کند از قبیل الهام‌بخشی که:
بلبل از فیض گل آموخت سخن و رنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
و از نظر کیمیا اثری و قلب ماهیت کردن که:
از محبت تلخ‌ها شیرین شود
وز محبت مس‌ها زرین شود(2)

و بالاخره از نظر بالا بردن شخصیت و شکوه و عظمتی که به روح می‌دهد و از نظر آزادی‌بخشی، عشق مورد تقدیس واقع شده است. شرقی لذت عشق و غایت عشق را در وصال معشوق نمی‌داند، عشق را مقدمه‌ای برای وصالی که همه ارزش‌ها در وصال است نمی‌داند، بلکه عشق را فی‌حد ذاته مطلوب می‌داند و اگر هم آن را مقدمه می‌شمارد، مقدمه امری عالی‌تر از معشوق ظاهری و جسمانی می‌شمارد. ولی غربی عشق و وصال را ملازم یکدیگر می‌شمارد. برای یک نفر غربی عشقی که در آن وصال نیست عین بدبختی است. احترام عشق در مغرب جنبه حیوانی و حداکثر جنبه اجتماعی دارد، یعنی عشق انسان مقدمه عمل حیوانی یا زندگی بهتر اجتماعی است ولی در شرق جنبه انسانی و مافوق حیوانی و اجتماعی دارد.

3- آیا وصال و ازدواج مدفن عشق است؟ در اینجا چند نظر می‌توان داد:
الف: وصال مطلقا اعم از ازدواج و... مدفن عشق است. عشق در صورتی قابل دوام است که هیچ‌گونه وصالی در کار نباشد. عشق مشروط به فراق است.

نظر دوم اینکه مطلق وصال مدفن عشق نیست، وصال رسمی و محدودکننده یعنی ازدواج مدفن عشق است.
نظر سوم اینکه وصال مطلقا [با عشق] منافاتی ندارد.
در اینکه در ازدواج نوعی یگانگی و وحدت و صفا پیدا می‌شود بحثی نیست، حتی امثال راسل هم آن را قبول دارند. هر چند عشق به معنی شور در ازدواج قابل دوام نیست، اما عشق به معنی صمیمیت و یگانگی و فداکاری عجیب به معنی اینکه فراق و مردن هر یک دیگری را تا نزدیک به مرگ می‌کشاند، قطعا در ازدواج‌های شرعی و اسلامی هست.
 
ازدواج مدفن هوس‌های آنی و زودگذر و مدفن شور جنسی است، ولی مولد و زادگاه صمیمیت‌های عمیق است. در اسلام کوشش شده است که محیط‌های خانوادگی، محیط این‌گونه عشق باشد. (آیا صمیمیت دو روح مخصوص یک مرد و یک زن است یا نه؟) اما اگر بنای ازدواج نباشد، معاشرت‌های موقت و آزاد باشد، اگر اجتماع آزادی مطلق بدهد، نه عشق به معنی شور مخصوص که مولود فراق است پیدا می‌شود و نه عشق به معنی اتحاد و صمیمیت دو روح پیدا می‌شود. بلی، در اخلاق نوجنسی نیز ممکن است شخص به معشوق خود نرسد و شورش باقی بماند، ولی چون علت عدم‌موفقیت عاشق قداست و پاکدامنی معشوق نیست، بلکه تصاحب یک خورنده دیگر است، اثر این‌گونه عشق‌ها کینه و عقده‌ها و جنگ اعصاب‌ها و خونریزی‌هاست.

در جهان اسلام چون از طرفی محیط احتجاب و فاصله میان زن و مرد است، عشق‌های فراقی زیاد پیدا می‌شود، تازیانه فراق معشوق روح عاشق را حساس بار آورده است، لهذا ادبیات عشقی در میان ما زیاد است. از طرف دیگر چون ازدواج را مقدس شمرده است، تدابیری برای محکم شدن پیوند زناشویی به کار برده شده است از قبیل حرمت استمتاع جنسی در غیر محیط خانوادگی و از قبیل ایجاب نفقه و مهر بر مرد، تثبیت حکومت مرد بر زن در اجتماع منزلی، شرکت عملی زن در تمام دارایی مرد و امثال اینها، [در نتیجه] نوع دوم عشق یعنی صمیمیت و یگانگی دو روح معاشر به طوری که فراق آنها را تا سر حد مرگ می‌برد، به وجود آورده است.

چقدر فراوان دیده‌ایم مردانی را که در موت همسر مهربان‌شان پیر و شکسته شده‌اند و حاضر به ازدواج جدیدی نشده‌اند و چقدر دیده‌ایم زنانی که در فراق شوهر عزیز خود سال‌ها گریه کرده‌اند و حاضر به ازدواج با کسان دیگر که از لحاظ جسمی جوان‌تر و بهتر بوده‌اند، نشده‌اند.
به هر حال دو نوع عشق و علاقه مفرط میان زن و مرد(3) می‌تواند وجود داشته باشد: یک نوع به صورت صمیمیت و یگانگی دو روح معاشر، نوع دیگر به صورت پرواز و کشش و جذب و انجذاب دو روح متباعد و مفارق از یکدیگر. اولی بیشتر جنبه نفسانی و روحی دارد و دومی جنبه جسمانی و جنسی و گاهی ممکن است در شق دوم دو روح صمیمی از یکدیگر [دور] بوده باشند و به درد فراق مبتلا باشند. محیط اسلامی محیطی است که هر دو نوع عشق را در خود پرورش می‌دهد.

اما محیط‌های جدیدی که اخلاق نو جنسی به وجود می‌آورد، قاتل و کشنده هر دو نوع عشق است: از طرفی رفع قید و محدودیت‌ها زمینه‌ای برای سوز و گداز ایجاد نمی‌کند، یعنی عشق حاصل از دوری و مفارقت و دست‌نارسی به محبوب به واسطه مانع معنوی (نه تصاحب دیگری) را که زمینه به دست قوه خیال می‌دهد و الهام‌دهنده زیبایی است از میان می‌برد، به جای آن هوس‌های زودگذر و رقابت‌ها و حسادت‌ها و جنگ اعصاب می‌گذارد و از آن طرف چون محیط اجتماع بزرگ را محیط التذاذ جنسی قرار می‌دهد و استمتاعات را مخصوص محیط خانوادگی نمی‌کند، زمینه عشق به معنی یگانگی دو روح معاشر را از بین می‌برد.

+ نوشته شده در شنبه 87/2/21 ساعت 5:9 عصر توسط سارا | نظر


سالهاست که منتظرشم !

سالهاست که منتظرشم...

نمی دانم چرا؟؟

اما می دانم بر می گردد به همراه لبخند همیشگی اش...

همان لبخندی که زمانی مرا به جنون می کشید و همان چشمانی که در خود هزاران راز و رمز داشت...

سالهاست که منتظرشم...

منتظرم که برگردد و با دستان گرم و مهربانش سنگ قبر مرا بشورد...

همان دستانی که زمانی در دستان من بود...

سالهاست که منتظرشم...

نمی دانم چرا؟

اما دلم با خود زمزمه می کند که او دیگر بر نمی گردد و من دوباره بی اعتنا به زمزمه ها منتظرش می مانم....

آری...من سالهاست که در گوشه ی قبرستان منتظر آن بی وفایم تا شاید بفهمد که رفتن من بخاطر او بود...

اما...اما... افسوس...او هرگز نخواهد فهمید...هرگز...

 


+ نوشته شده در شنبه 87/2/14 ساعت 4:46 عصر توسط سارا | نظر


   1   2      >