سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

آهنگهای منتخب به مناسبت ماه محرم

?? آهنگ که منتخبی از آهنگهای اجرا شده ( قدیم و جدید ) ویژه محرم از خوانندگان محبوب کشورمان (محسن چاوشی- محسن یگانه-بنیامین- رضا صادقی -محمد اصفهانی- علی باقری-مجتبی کبیری و...می باشد را برای دانلود می گذارم انشاا... که خوشتون بیاد.

 main7.jpg (22624 bytes)

1-      راه کربلا – محسن چاوشی   .:: دانلود آهنگ ::.

2-      کربلا – محسن یگانه   .:: دانلود آهنگ ::.

3-      عموم ابوالفضل – بنیامین – آلبوم تو میتونی  .:: دانلود آهنگ ::.

4-      بوی محرم – بنیامین – آلبوم تو میتونی   .:: دانلود آهنگ ::.

5-      آقام آقام – بنیامین – آلبوم تو میتونی   .:: دانلود آهنگ ::.

6-      بانو – بنیامین – آلبوم تو میتونی  .:: دانلود آهنگ ::.

7-      دو تا چشمام – بنیامین – آلبوم تو میتونی   .:: دانلود آهنگ ::.

8-      کبوتر بچه ها – بنیامین – آلبوم تو میتونی   .:: دانلود آهنگ ::.

9-      کربلا – بنیامین – آلبوم تو میتونی  .:: دانلود آهنگ ::.

10-   لالایی – بنیامین – آلبوم تو میتونی   .:: دانلود آهنگ ::.

11-   ابوالفضل العباس – رضا صادقی       .:: دانلود آهنگ ::.

12-   سقای تشنگان – محمد اصفهانی – آلبوم گلچین   .:: دانلود آهنگ ::.

13-   نوگل نینوا – محمد اصفهانی – آلبوم گلچین   .:: دانلود آهنگ ::.

14-   کربلا – علی باقری  .:: دانلود آهنگ ::.

15-   مانده تنها حسین – آریا آرام نژاد    .:: دانلود آهنگ ::.

16-   بین الحرمین   .:: دانلود آهنگ ::.

17-   بوی عاشورای حسین – امید عامری ، مجتبی کبیری ، فریدون و  مهدی مدرس – آلبوم پشت صحنه   .:: دانلود آهنگ ::.

18-   بوی سیب   .:: دانلود آهنگ ::.

19-   دو تا داداش – علیرضا و حمیدرضا – آلبوم نارفیق   .:: دانلود آهنگ ::.

20-   قل اعوذ برب الناس    .:: دانلود آهنگ ::.

21-   کربلا – علی حسینی – آلبوم رسوات می کنم   .:: دانلود آهنگ ::.

22-   کربلا – امین فیاض – آلبوم بی احساس   .:: دانلود آهنگ ::. 

23-   قلندر – امین فیاض – آلبوم بی احساس  .:: دانلود آهنگ ::.

24-   ابوفاضل – امین فیاض – آلبوم بی احساس   .:: دانلود آهنگ ::.

25-   ماه قبیله – مهراج محمدی – آلبوم ایلا   .:: دانلود آهنگ ::.

26-   سپه سالار – مهراج محمدی – آلبوم ایلا   .:: دانلود آهنگ ::. 

27-   عمه جان – یاسین   .:: دانلود آهنگ ::.

28-   لالایی – یاسین   .:: دانلود آهنگ ::. 

29-   تو کی هستی ؟ - یاسین  .:: دانلود آهنگ ::.

30-   فاجعه – فرخ   .:: دانلود آهنگ ::.

31-   کربلا – امیر قاسمی و وحید مرادی   .:: دانلود آهنگ ::.

32-   محشر کبری – علی اصحابی  .:: دانلود آهنگ ::.

33-   کبوتر کربلایی – علیرضا فرد و آرمین میرزایی   .:: دانلود آهنگ ::.


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 8:26 عصر توسط سارا | نظر


مداحی...

  بــــه نــــــــام خـــــــــــدا

شب اول محرم امسال هیئت شمیرانات حاج محمود کریمی (با تشکر از سایت فطرس )

 

مداحی 1 

مداحی 2 

مداحی 3 

مداحی 4 

مداحی 5 

مداحی 6

شب سوم محرم امسال هیئت شمیرانات حاج محمود کریمی ... 

 

مداحی 1 

مداحی 2 

مداحی 3 

مداحی 4 

مداحی 5 

مداحی 6 

مداحی 7

 

شب چهارم محرم امسال هیئت شمیرانات حاج محمود کریمی ... 

 

مداحی 1 

مداحی 2 

مداحی 3 

مداحی 4 

مداحی 5 

مداحی 6

شب پنجم  محرم امسال هیئت شمیرانات حاج محمود کریمی ...

مداحی 1 

مداحی 2 

مداحی 3 

مداحی 4 

مداحی 5 

مداحی 6 

مداحی 7 

مداحی 8   


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 8:26 عصر توسط سارا | نظر


معرفی امر به معروف و نهی

امام حسین(ع) در بیان هدف خودش از نهضت الهی و عظیم عاشورا از امر به معروف و نهی از منکر یاد می کند و می فرماید: و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر: من بدین هدف (از مدینه) بیرون آمدم که امت جد خویش را اصلاح نمایم و تصمیم دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم.

جهت معرفی امر به معروف و نهی از منکر به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم.

الف) نهی از همکاری با ستمگران
1. امام صادق(ع) به یکی از شیعیان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنی انک تعامل «ابا ایوب » و «ابا الربیع » فما حالک اذا نودی بک فی اعوان الظلمة: به من اینگونه خبر رسیده که با «ابی ایوب » و «ابا الربیع » همکاری می کنی! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قیامت در ردیف همکاران ظالمان صدا بزنند.

چون «عذافر» چهره در هم کشید.

حضرت فرمود: من تو را به چیزی ترساندم که خداوند مرا به او ترسانده است.

ب. صفوان جمال از یاوران و اصحاب امام موسی بن جعفر(علیهم االسلام) شترهای خویش را به هارون اجاره می دهد و پس از اینکه خدمت حضرت می رسد با این کلمات مورد عتاب قرار می گیرد که «کل شی ء منک حسن جمیل ما خلا شیئا واحدا» همه کارهای تو نیکوست مگر یکی از آنها. از حضرت می پرسد: فدایت شوم، کدامیک از کارها؟ امام می فرماید: کرایه دادن شترهایت به هارون الرشید! عرضه می دارد به خدا قسم که من فقط آنها را برای رفتن او به مکه داده ام بدون اینکه حتی خودم به همراه او باشم. حضرت می فرماید: آیا دوست داری آنها تا هنگام پرداخت کرایه شترانت زنده بمانند؟ می گوید: بلی! امام می فرماید: «من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان وروده علی النار» هر کس زنده بودن آنها را دوست بدارد از آنها خواهد بود و همراه آنها به آتش وارد خواهد شد. پس از فرمایش امام(ع) بود که صفوان به بهانه اینکه پیر شده است و توان اداره شتران خویش را ندارد تمامی آنها رافروخت.

ج - نهی از منکر در کاخ خلیفه ستمگر عباسی
نزد متوکل خلیفه عباسی از امام علی النقی(ع) سعایت کردند که قصد شورش علیه حکومت تو را دارد. از این رو دستور داد شبانه امام(ع) را نزد او بیاورند. متوکل چون امام را دید احترام کرد و آن حضرت را در کنار خود نشاند، سپس جام شرابی را به امام تعارف کرد! حضرت سوگند یاد کرد که گوشت و خون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف دار. او دست برداشت و گفت شعری بخوان. حضرت فرمود: من چندان از شعر بهره ای ندارم. متوکل گفت: چاره ای از آن نیست. امام اشعاری خواند که ترجمه آن چنین است: زمامداران جهانخوار و مقتدر بر قله کوهسارها شب را به روز درآوردند درحالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری می کردند ولی قله ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. آنان پس از مدتها عزت از جایگاههای امن به زیر کشیده شدند و در گودالها و گورها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندی! پس از آنکه به خاک سپرده شدند فریادگری فریاد برآورد کجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهای فاخر؟ کجاست آن چهرهای در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده ها می آویختند؟ گور به جای آن پاسخ دهد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره ها با هم می ستیزند. آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند ولی امروز آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهای گور شده اند. چه خانه هایی ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کنند ولی سرانجام پس از مدتی این خانه ها و خانواده ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند. چه اموال و ذخایری انبار کردند ولی همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را برای دشمنان خود واگذاشتند خانه ها و کاخهای آباد آنان به ویرانه تبدیل شد و ساکنان آنها به سوی گورهای تاریک شتافتند.

متوکل از شنیدن این اشعار گریست به اندازه ای که از اشک چشمش ریشش تر شد و جام شراب را بر زمین زد و بساط عیاشی و هرزگی اش برچیده شد.

د - جلوگیری از شبهه پراکنی
اسحاق کندی که از فلاسفه عراق به شمار می آمد در زمان خود تالیف کتابی به نام «تناقضات قرآن » را آغاز کرد. او مدتهای زیادی در منزل نشسته و خود را به نوشتن آن کتاب مشغول ساخته بود. تا آنکه یکی از شاگردان او به دمت حضرت امام حسن عسکری(ع) رسید. حضرت به او فرمود: آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که استادتان کندی را از کارش باز داشته برگرداند. شاگرد گفت: ما شاگرد او هستیم و نمی توانیم به اشتباه او اعتراض کنیم.

امام فرمود: اگر مطالبی به تو تفهیم شود می توانی به او برسانی؟ گفت: آری.

امام فرمود: از اینجا که برگشتی با او به لطف و مدارا رفتار کن و هنگامی که کاملا با او انس گرفتی به او بگو مساله ای به نظرم رسیده می خواهم آن را از تو بپرسم و آن این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود، معنایی غیر از آنچه تو گمان کرده ای اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلی ممکن است زیرا که او مرد باهوشی است. پس به او بگو شما چه می دانید شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه تو برای آن حدس زده ای اراده کرده باشد.

شاگرد به نزد کندی رفت و طبق دستور امام سؤال را مطرح کرد. فیلسوف با کمال دقت به سؤال شاگرد گوش داد و فت سؤال خود را تکرار کن. او سؤال را تکرار نمود. استاد فکری کرد و گفت: بلی امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که شنونده، خلاف آن را فهمیده باشد.

استاد که سؤال فوق را دقیق یافت رو به شاگرد کرد و گفت: قسم می دهم تو را که بگویی این سؤال را از کجا آموختی؟ شاگرد گفت: همین طور به ذهنم خطور کرد. کندی گفت: این کلامی نیست که از مانند تو صادر شود. به من بگو از کجا آن را یاد گرفتی؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکری(ع) مرا به آن امر فرمود. کندی گفت: آری این مطالب فقط بر قامت این خاندان زیبندگی دارد. سپس دستور داد آتشی روشن کنند و تمام آنچه در این باره تالیف کرده بود سوزانید.

در زیارتنامه های معصومین (علیهم السلام) امر به معروف و نهی از منکر یکی از شاخص های اساسی و مهم زندگی آنها به شمار آمده است. چنانکه در زیارت جامعه آمده است «وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فی الله حق جهاده حتی اعلنتم و بینتم فرائضه »: امر به معروف و نهی از منکر نمودید و حق جهاد را در دین خدا بجا آوردید تا آنکه دعوت الهی را آشکار ساخته، واجباتش را بیان نمودید.

نیز در زیارت امام حسین(ع) در حرم امیرالمؤمنین(ع) می خوانیم: «و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و تلوت الکتاب حق تلاوته »: امر به معروف و نهی از منکر نمودی و قرآن را چنانکه شایسته است خواندی.

اما آنچه در این مساله اهمیت ویژه دارد شناخت شیوه هایی است که معصومین(علیهم السلام) به منظور به کار بستن این دو فریضه مهم یعنی امر به معروف و نهی از منکر انجام می دادند، که باختصار به چند مورد آن اشاره می کنیم.

شیوه هایی از معصومین(علیهم السلام)
1. محبت و نرمخویی
زمانی که حضرت موسی به همراهی برادرش هارون ماموریت می یابد که به سوی فرعون حرکت کند و او را به توحیدفرا خواند شیوه و دستورالعمل الهی برای آنها این گونه مقرر می شود: «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی »: با فرعون به نرمی سخن گویید شاید به یاد خدا افتد و ترس خدا را پیشه کند.

یکی از عوامل مهم موفقیت رسول گرامی اسلام نیز محبت و نرمخویی آن حضرت به شمار آمده است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: «و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک »: اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق می شدند.

و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامی که یکی از کافران با تندی به آن بزرگوار پرخاش کرد اصحاب تصمیم گرفتند با او به ستیز و نزاع برخیزند و حضرت آنها را نهی کرد و خود نسبت به آن مرد کافر محبت فراوان نمود و با خوشرویی از او استقبال کرد به حدی که آن فرد تحت تاثیر الطاف آن حضرت قرار گرفت و اسلام آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند فردی است که شترش سرکش شده باشد و هر یک از مردم به آن شتر نهیبی زنند و آن شتر وحشی تر شود. اما صاحب شتر می گوید من خود آشناترم، اجازه دهید خودم او را رام می کنم. و سپس صاحب آن او را رام می کند. چنانکه دیدید که این فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.

نمونه دوم: فردی از اهل شام که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنی دیرینه داشت به مدینه می آید و به امام حسن و پدرش(علیهما السلام) اهانت می کند. امام حسن(ع) با خوشرویی و کلمات ملاطفت آمیز با او برخورد می کند. شامی که خود را در مقابل اقیانوسی از بزرگواری و فضیلت مشاهده می کند، می گوید: پیش از آنکه تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوبترین فرد نزد من هستید. و بدین ترتیب در ردیف دوستداران و معتقدان خاندان پیامبر قرار گرفت.

نمونه چهارم: زهیر بن قین از افرادی بود که دوست نمی داشت با امام حسین(ع) روبرو شود. همراهان او می گویند ما جمعی بودیم که به هنگام مراجعت از مکه وقتی در بین راه به امام حسین می رسیدیم از او کناره می گرفتیم زیرا که حرکت به همراهی حضرت ناخوشایندمان بود. در یکی از منازل بین راه مجبور به ماندن در محلی شدیم که امام حسین(ع) نیز در آنجا بود. امام قاصدی را به سوی زهیر روانه کرد و از او خواست که با حضرت ملاقات کند. زهیر به خدمت حضرت رفت و زمانی نگذشت که شاد و خرم با چهره ای برافروخته برگشت و دستور داد که خیمه او را نزدیک سراپرده حضرت نصب کنند. بدین گونه بود که با برخورد نیک امام حسین(ع) در ردیف شهدای کربلا قرار گرفت.

نمونه پنجم: وقتی که مردی نصرانی به امام باقر(ع) جسارت فراوان می کند حضرت به او می فرماید: «ان کنت صدقت غفر الله لها و ان کنت کذبت غفر الله لک »: اگر آنچه گفتی راست است خداوند از کرده مادر من درگذرد و اگر دروغ می گویی خدای تو را بیامرزد. راوی اضافه می کند: چون مرد نصرانی این بردباری و بزرگواری را که از حوصله بشر بیرون است دید و پشیمان شد و مسلمانی اختیار کرد.

2. دوری از دشنام
قرآن، کلام زیبای حق است و پیروان خویش را دعوت کرده است که با مردم به نیکی سخن بگویند «و قولوا للناس حسنا» و از اینکه حتی به کافران دشنام داده شود نهی کرده است. چنانکه می فرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوابغیر علم »: به آنان که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روی جهالت خدا را دشنام دهند.

گویا امیرمؤمنان(ع) به هنگامی که مشاهده می کند یکی از اصحابش به سپاه معاویه دشنام می دهد، می فرماید: «انی اکره ان تکونوا سبابین »: من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید. و در یکی از نقلها آمده است که به حجر بن عدی و عمرو بن حمق فرمود: «کرهت ان تکونوا لعانین شتامین، ... و لکن لو وصفتم مساوی اعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا و کذا و من اعمالهم کذا و کذا کان اصوب فی القول ». ناخوشایند است برای من که شما را دشنامگر ببینم ولی اگر اعمال بد و سیره ناپسند آنها را بیان کنیدبهتر خواهد بود. آن دو گفتند: ای امیرمؤمنان، ما موعظه ات را به جان و دل پذیراییم و خود را با آدابی که به ما می آموزی مؤدب خواهیم ساخت.

به همین سبب بود که امام صادق(ع) دوستی چندین ساله خویش را با فردی که به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.

3. برخورد استدلالی و حکمت آمیز
اساس دعوت پیامبران الهی را حکمت تشکیل می دهد. آن بزرگواران به هنگام برخورد با کافران و ملحدان محکم ترین استدلالها را بیان می کردند نمونه هایی از آن را قرآن کریم در داستان ابراهیم(ع) و برخورد آن حضرت با ستاره پرستان و معتقدان به الوهیت خورشید و ماه بیان نموده است. و بر این اساس است که تعلیم وآموزش حکمت یکی از فلسفه های بعثت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله به شمار آمده است چنانکه در سوره جمعه می خوانیم: «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة »: اوست خدایی که میان مردمان درس نیاموخته پیغمبری از خود آنها برانگیخت تا بر آنان آیات وحی خدا را تلاوت کند و آنها را پاکیزه سازد و به آنها کتاب و حکمت آموزش دهد. و در پی همین هدف است که پیامبر گرامی اسلام(ص) از سوی خداوند ماموریت می یابد که: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة »: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حکمت و پندهای نیک دعوت کن.

تاریخ زندگی آن حضرت تجسم صفحات زرینی از این گونه رفتارهاست به طوری که این امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار می گرفت و بر همین اساس به اسلام می گرویدند. در یکی از نقلها آمده است هر موقع پیامبر اکرم متوجه می شد که شخصیتی از عرب وارد مکه شده است با او تماس می گرفت و آیین خود را به وی عرضه می داشت. روزی شنید که «سوید بن صامت » وارد مکه شده است. فورا با او ملاقات نمود و حقایق نورانی آیین خود را برای او تشریح کرد. وی فت شاید این حقایق همان حکمت لقمان است که البته من هم می دانم. حضرت فرمود: گفته های لقمان نیکوست ولی آنچه خدا بر من نازل فرموده است بهتر و بالاتر است زیرا آن مشعل هدایت و نورافکن فروزانی است. سپس حضرت آیاتی چند برای او خواند و وی نیز آیین اسلام را پذیرفت.

اصولا احتجاجات و استدلالهای معصومین(علیهم اسلام) با مذاهب و مکاتب مختلف نمونه خوبی از برخوردهای حکمت آمیز می باشد که کتاب «احتجاج مرحوم طبرسی » و کتابهایی از این قبیل، آیینه ای از این نوع برخوردهاست. اینکه امام رضا(ع) به (عالم آل محمد«ص ») لقب یافته است همین احتجاجات و برخوردهای استدلالی و کلامی آن حضرت یا ادیان و مکاتب گوناگون بوده است زیرا این زمینه برای آن بزرگوار بیش از معصومین دیگر فراهم بوده است.

در خاتمه به اعتراف یکی از منکران توحید به نام ابن ابی العوجاء که در باره برخوردهای حکمت آمیز امام صادق(ع) ذکر نموده است می پردازیم. مفضل در مقدمه کتاب خود (توحید) می گوید در یکی از روزها در مسجد پیامبر(ص) به ابن ابی العوجاء برخوردم در حالی که سخنان کفرآمیزی بر زبان می راند. از شدت خشم نتوانستم خودداری کنم و گفتم ای دشمن خدا، ملحد شدی و پروردگاری که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده انکار کردی ...!

ابن ابی العوجاء گفت: ای مرد اگر تو از متکلمانی با تو به روش آنان سخن بگویم. و اگر از یاران جعفر بن محمد صادق هستی او خود با ما چنین سخن نمی گوید. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدی بارها شنیده ولی دشنام نداده است و در بحث بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است. او بردبار و آرام و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چیره نمی شود. سخنان و دلایل ما را می شنود تا آنکه هر چه در دل داریم به زبان می آوریم. گمان می کنیم بر او پیروز شده ایم آنگاه با کمترین سخن دلایل ما را باطل می سازد و با کوتاهترین کلام حجت را بر ما تمام می کند چنان که نمی توانیم پاسخ دهیم. اینک اگر تو از پیروان او هستی چنانکه شایسته اوست با ما سخن بگو. و بر این مبناست که در زیارتنامه معصومین(علیهم السلام) می خوانیم:

«و نصحتم له فی السر و العلانیة و دعوتم الی سبیله بالحکمة و الموعظة الحسنة و بذلتم انفسکم فی مرضاته »: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشکار نصیحت کردید و به راه حق یا برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو دعوت کردید و در راه خشنودی خدا از جان خود گذشتید.


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 6:21 عصر توسط سارا | نظر


مسئولیت مردان منبر و مدح
 

ایرانیان شیعه، دین خود را - اعم از احکام و اعتقادات و اخلاقیات- همواره از «منبر» گرفته اند و هیچ یک از دیگر وسایل نشر و ترویج معارف دینی - از حیث دامن گستری- هم وزن و هم پای منبر نبوده است. «مداحی» نیز از جمله نهادهای دیرپای جوامع شیعی است و این مداحان بوده اند که از دیرباز تاکنون منبردانایان دین گستر شیعه را در نشر معارف حقه اهل بیت علیهم السلام گرمی بخشیده اند.

سنت چنان بوده که مداحان، هنر خود را در جلب عواطف و احساسات مردمان به خدمت می گرفته اند تا آنان را به پای منبرها بکشانند و - حسب وضع و موقع- با مرثیه سرایی و مولودی خوانی، قلوب مستمعین را مستعد دریافت حقایق دین و معارف اهل بیت(ع) کنند چندان که کار سخت عالمان دین شناس و مبلغان سنت نبوی و سیره علوی در القای آن حقایق و معارف، آسان شود. چنین بود که مداحی در خدمت منبر قرار می گرفت و مداحان رونق بخش کرسی دانشمندان دین در تعلیم و تهذیب مردمان می شدند.

اکنون سالیانی است که این سنت پسندیده دگرگون شده و در برخی از محفل‌ها و هیئت‌ها جایگاه منبری و مداح جابجا. «اصل»، مداحی است و خطیب و واعظ، گویی صرفاً برای پاسداشت صوری همان سنت پیش گفته به منبر می رود و دیگر هیچ. در بعضی تکایا و مجالس که اصلاً نشانی از «منبر» نیست و هر چه هست مدح و مصیبت است و بس.

منبرها برپا شده‌اند تا وسیله‌ای باشند برای برپایی دین خدا در دل‌ها. در همه ادوار و اعصار کسانی از بندگان خدا هستند که در فهم معارف ربانی و تفقه در دین خدا کوشاترند و در جستجوی نازک اندیشی‌ها و اشارت‌های بصیرت بخش امامان معصوم(ع)، استوارتر و خستگی ناپذیر. هم آنانند که واسطه انتقال این معارف به خلق خدا هستند تا مردم را به بصیرت و معرفت که مقدمه عبودیت است، هدایت کنند. هدف نهایی «مکتب» جز «عبودیت» نیست و معرفت، سوار بر مرکب «عواطف» ره به سوی «عبودیت» می سپارد. کار مداحان، جلب این عواطف به سوی حقیقت مکتب و تزریق این «چاشنی» در جان طالبان معارف شیعه است.


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 6:21 عصر توسط سارا | نظر


شعر

مردی که اهل خیمه را، سیراب می‌خواست               

خود را از تاب تشنگی، بیتاب می‌خواست

آمد سراغ شط، ولیکن تشنه برگشت                       

مردی که حتی خصم را، سیراب می‌خواست

با مشک خالی، امتحان دجله می‌کرد                       

دریا تماشا کن که از شط، آب می‌خواست!

دشمن از او می‌خواست تا تسلیم گردد                    

بیعت ز دریای شرف، مرداب می‌خواست!

عمری چو او، در خدمت خفاش بودن                    

 این را ، شب از خورشید عالمتاب می‌خواست!

در قحط آب، از دست خود هم دست می‌شست        

 مردی که باغ عشق را، شاداب می‌خواست

دیشب که شوری در دلم افکنده بودند                   

طبعم به سوگ عشق، شعری ناب می‌خواست


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 6:21 عصر توسط سارا | نظر


شعر

« ذوالجناح »


                ** هـمـه از خـیــمـه هــا بــیــرون دویـدنـد ** 
                                        **
ولــی ســــالار زیـــنـــب(س) را نــدیــدنــد **

                ** تــن راکـب، نـهـان در مـوج خــون بـود **
                                        **
رخ مـرکـب، ز خـونـش لالـه گـون بــود **

                ** سرشک از دیده، درهـر صیحه میریخت **
                                        **
شـرار از سـیـنـه، با هر شیهه میریخت **

                ** بـه فـکـر چـاره، آن بـیـچـاره می گـشت **
                                        **
بـه گـرد پـیـکـری، صـد پـاره می گـشت **

                ** دو دســتـش، گــشـت پــای آن بـدن خــم **
                                        **
ســـر خـــود را، فــــرود آورد کـــم کـــم **

                ** تـن صـد پـاره را، در مـوج خـون جست **
                                        **
ز خـون صـاحـب خود، روی خود شست **

                 ** نــهــاد، آن تــشـنـه در مــیــدان دویـــده **
                                        **
لــب عــطـشـان، بـه رگ هــای بــریــده **

                 ** هـمـه عــالــم، فــدای کــشــتــه ای بــاد **
                                        **
که چـون از صـدر زیـن، بـر خـاک افتاد **

                 ** وفـــا را زنـــدگـی، در مـکــتــبــش بــود **
                                        **
کــه اوّل زائــــر او، مـــرکـــبـــش بـــود **

                 ** ز اشـکـش دشـت را، دریای خــون کرد **
                                        **
رخ از خــون امـامـش، لالـه گــون کرد **

                 ** بــرون از قـــتــلــگه، بـی راکـــب آمـــد **
                                        **
بـه ســوی خــیـمه ای، بی صاحب آمـــد **

                 ** صــــدای نـــالــه اش را، تـــا شــنـیـدنــد **
                                       **
هـمــه از خــیـمــه هـا، بـیـرون دویــدنـد **

                 ** یـکـی از غــم، گـریـبـان چـاک می کـرد **
                                       **
یـکـی خـونـش، به گـیسو پـاک می کـرد **

                 ** یـکـی پوشـاند، ز اشـک خـود زمـین را **
                                       **
یـکـی بــر پــشـت، بـرگــردانــد زیــن را **

                  ** چـراغ مــحـفـل طــاهــا ، ســکــیــنـه(س) **
                                       **
دو دسـت، از شــدّت غـم زد بـه سـیـنــه **

                  ** کـه ای گـم کـرده راکـب ، راکـبــت کـو؟ **
                                       **
چـرا صــاحـب نــداری، صــاحــبـت کـو؟ **

                  ** چـرا از تــیــر دشـمـن ، شـسـتـه بـالــت **
                                       **
چــرا خــــون خـــــدا، ریــــزد ز یـــالــت **

                  ** بـگـو ای پـیـکرت، گــردیـده صـد چــاک **
                                       **
امــیــد مــا ، کــجــا افــتــاده در خــاک؟ **

                  ** تـو صورت شسته ای، از خـون مـظلوم **
                                       **
مـرا دیـگـر، یـتــیـمی گــشــت مـعــلــوم **

                  ** تـو کـه، آتــش فــرو ریــزی ز ســیــنــه **
                                       **
بـگــو از راکــب خــود، بــا سـکـیــنه(س)  **

                  ** چـو خـنــجــر، بـر گــلــوی او نــهــادنــد **
                                       **
بــه آن لــــب تــشـــنــه، آیــا آب دادنــد؟ **

 
"یا صاحب الزّمان عجّل ظهورک"


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 6:21 عصر توسط سارا | نظر


?   حضرت اباالفضل علیه السلام فرمود: بگو یا صاحب الزمان!

جناب حجه الاسلام آقای مکارمی  فرمودند:

نقل شده است در یکی از شهرهای شیراز شخصی همراه عمویش برای ماهی‌گیری به کنار ساحل می‌رود و در آنجا یکدفعه غرق می‌شود. عموی وی، نگران از مرگ برادرزاده ، ناگهان می‌بیند که وی روی آب آمد! باری، شخص غرق شده کنار ساحل می‌آید و عمویش از او می‌پرسد: چگونه نجات یافتی؟  می‌گوید: در حال غرق شدن ، به یاد روضه‌ها افتادم، پس از آن عرض کردم: یا اباالفضل!

دیدم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام تشریف آوردند و در گوشم فرمودند: بگو یا صاحب الزمان! من هم متوسل به حضرت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) شدم و عرض کردم یا صاحب الزمان! آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف آوردند و مرا نجات داده کنار ساحل آوردند.


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 6:21 عصر توسط سارا | نظر


به نام وجودی که تمام وجود اوست

به نام وجودی که تمام وجود اوست

مــــــــــــادر

شروع میکنم برگ دیگری از برگهای زندگی را این بار شروع میکنم

با نام مقدس مادر هر چند وجودمو را بکار می گیرم ولی نمی توانم به تصویر کشم

مادر کیست؟

مادر مهر است محبت است مادر ایثار است

مادر از خود گذشتن است

مادر وفای به عهد است مادر تمام وجود است

مادر فداکار است مادر مهربانست مادر ماندن است مادر عزیز است

مادر امید است مادر زند گیست مادر سر چشمه زلال پاکی هست مادر ….

ایا این کلمه میتواند معنی مادر را رقم بزند نه هرگز مادر

نمیشود توصیف کرد اصلا قلم جرات ندارد که شروع کند

مادر راکاغذ نمیتواند در خود جرات نگه داشتن اسم مادر را داشته باشد

مادر را توصیف کنید بروید سراغ گل یاس یروید سراغ مادر مادری

که تمام دنیا شرمند اوست مفهوم خلقت هست مادری

که چون محمد بزرگش کرد مادری

که تمام دنیا تا اخر زمان اسمش را خواهد داشت مادری

که اسمش زینت عالم هستیست مادری که مرضیه هست مادری

که کوثر را معنی بخشید مادری که …….

فرزندانی چون حسن و حسین ارزش مادر را بیان میکنند

مادر دوست دارم

با تو بمانم با تو زندگی کنم و با تو بمیرم مادر تو در قلب تمام فرندان هستی

و زمزمه های مادر را دوست داشتم دارم در دلت بدم غم های تو مال من

و میگویم مادر و پدر عزیز همیشه با من بمان و در قلب ما باش

حتی اگر در بهشت باشید

در وجود ما خواهید بود

واینکه با تمام وجود بگو دوست دارم مادر

آیا شما هم میتوانید در باره مــــــــــــادرمهربانتان بنویسی

کمی برای ما نظر بدهید ببینم تا چه اندازه مادرمهربانتان برای شما ارزش دارد واو را دوست

داری ! بنویسید برای مادران آیند که چگون باید باشند بهترین نوشته را در باره مــــــــــــادر را با

اسم خودتان در صفحه اول میزنم تا دیگران استفاده کنند و ارزش مادران به مادران خوبمان نشان بدهیم انشاا...


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 11:46 صبح توسط سارا | نظر


زن رحمت خدا

زن رحمت خدا

زن رحمت خدا و ریحانه ای است از جانب حق، موجودی است که خداوند تبارک و تعالی او را ظریف و زیبا با دنیایی پر از مهر و محبت آفریده است.

زن حیثیتی را دارا است که با تمام لطافت و عطوفتش در مواقع مهم و به جا میتواند آنچنان رشادت و شهامتی از خود نمایان سازد که شاید بسیاری از مردان توانایی آن را نداشته باشند.

زن موجودی است که همگام با مرد در مسیر زندگی حرکت میکند و چه بسا در مواقعی جلوتر از او به حرکت خود ادامه می دهد.

زن شخصیتی است که فقدان وی مانعی بزرگ در مسیر تکامل جامعه است و چه بسا آن جامعه هیچ گاه به درجات عالی و متعالی نرسد. سرگذشت هر یک از بزرگان و نخبگان جهان را که مینگریم پشت سر هر یک زنی رشید و دلاوری را می بینیم که او را پرورش داده و به سوی درجات عالی رهنمون ساخته است.

و چه خوش گفتار حکیمانه ای است که:

((مرد از دامان زن به معراج می رسد))


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 11:46 صبح توسط سارا | نظر


تلاش برای رسیدن به عشق خدائی

خدا قول نداده
خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغ ها پوشیده از گل...
قول نداده زندگی همیشه به کامت باشه ...
خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده...
خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های همیشگی رو قول نداده ...
خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نکنی ...
خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده ...
قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن ...
رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن ...
قول داده ؟
ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده ...
خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هرکار سخت و کمک تو کارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزی می شه اون روز ...
پس ناملایمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر که او جاودانه است و بس...
ناامیدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه اما همین دست انداز نوید یه جاده صاف و وسیع رو بهت می ده ... زیاد تو دست انداز نمون ...
وقتی حس کردی به اون چیزی که می خواستی نرسیدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد تو یه زمان مناسب ترا غافلگیرت کنه و یه چیزی فراتر از خواسته الانت بهت بده...

حال من میگم ایمانمان را تنظیم کنیم تا به مخصود عشق خدائی  برسیم بهترین باشیم برای خود و عشق خدائیمان راستی بهترین نظر شما چیه ای دوستان خوش نویش منتظرم بنویس تا آرامش خدائی همه وجودت را سرشار از عشق کند خدای مهربون ممنون شما

الــــــــــــهی
نظر خود بر ما مدام کن
و به وقت رفتن بر جان ما سلام کن



 


+ نوشته شده در یکشنبه 85/11/8 ساعت 11:46 صبح توسط سارا | نظر


<   <<   56   57   58   59   60   >>   >