آن شب كه چشم عشق معصومانه تر شد
درياي صبرم خشك از اه سحرشد
وقتي درددل را به روي عشق بستند
در كوچه ي سرد جدايي دربه در شد
ديگر كسي از او نشاني هم نپرسيد
وقتي كه با اه دل ما همسفر شد
در اين هياهو عشق را هم سر بريدند
بي او دل غمگين ما آوارتر شد
روزي كه نعش عشق رادر خاك كردند
شعرم پر از درددل وخون جگر شد
با آرزوي بهترينهااميدوارم رنگ غم رو نبيني