سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

مرهم

تنهاکسی که مریض میشه، تصادف میکنه یا به هر صورت دچار جراحتی میشه توجه اطرافیانش رو به خودش جلب میکنه. خواه ناخواه دکتری معاینه اش میکنه، براش دارویی تجویز میشه و دوستان و آشنایان هم سعی میکنن بیشتر بهش سر بزنن تا وقتی که کسالتش برطرف بشه. اگر پای شخص توی گچ هست عصایی براش تهیه میکنن تا بتونه راحت تر راه بره. اگر چشمش خوب نمیبینه همه سعی میکنن به جای چشم او هم ببینند تا خدای نکرده اتفاقی براش نیافته. اگر سرش درد میکنه محیطی رو برای خوابیدن و استراحتش فراهم میکنن و...
اما اگه روح کسی آزرده بشه چی؟ اگه به نحوی بازیچه خودخواهی و غرور اطرافیانش باشه چطور؟ اگه وجودش لبریز از نگرانی آینده و عاقبت زندگیش باشه چی؟ بدتر از همه... اگه بقیه نتونن او رو درک کنن تکلیف چیه؟! پزشکی که قادر به تشخیص و درمان این مشکلات باشه کجاست؟ نوش داروی این زخم عمیق زمان بر پیکر انسان چیه؟ عصای قابلی که بتونه تحمل این رنج ها رو داشته باشه کو؟ چشمهایی که در دیدن واقعیت ها و درک حقایق کمکش کنن کجا هستن؟ چه کسی به زخمهای روی قلب آدمها اهمیت میده؟ کجا میشه از اینهمه فشارهای عصبی و سرعت اتفاقات عصر حاضر فرار کرد و دمی آرام گرفت؟
زندگیهامون آمیخته شده با درد و رنج. میوه فروشی دنیا اجازه جدا کردن میوه های تازه و سالم رو نمیده! قطار سریع السیر زندگی هم به جز مقصد نهایی ایستگاهی برای پیاده شدن نداره. با خوب و بدش باید ساخت. نمیگم چکار بکنین یا نکنین اما اگه وقت کردین یه مقدار بیشتر مراقب همدیگر باشین. مراقب قلب های تنها.

+ نوشته شده در شنبه 85/10/23 ساعت 7:1 عصر توسط سارا | نظر