عشق چیست؟
عشق دانش است.دانش و فرهنگ است توامان.و آن کس که از این دو بی بهره است
توانایی عشق ورزیدن ندارد.
عشق دلپذیرترین جهان بینی آدمی است. آن جهان بینی نجیب و جلیل،که از آغاز تاریخ
انسان تاکنون،جانهای شیفته ی بسیاری ،برای بر پا داشتن جهانی شایسته و بایسته ی
آن کوشیدند و جان باختند.
عشق، فروتن است. عشق فروتنی است. از یاد نبریم که در سر تا سر زندگی خود، هر گاه
به انسان والایی ،شایسته عشق،برخورده ایم نخستین خصلت برجسته ای که در او یافته ایم،فروتنی او بوده است.و هر قدر در جه ی دانش و فرهنگ وی بالاتر ،به همان نسبت
فروتنی او نیز افزونتر بوده است.
عشق،انفجار زیباترین و دلپذیرترین عاطفه های آدمی است.راز زیستن،معنای زیستن
و نیروی زیستن اوست.آن شعله جانبخش است که بناگهان ،دهانه خاموش جان و روان آدمی را می گشاید و تو فانی از خورشید ها و ستاره های در بند مانده را رها می سازد
تا سر تا سر زندگی و جسم و جان او را معنا و گرما ببخشد،و زیستن در این جهان بیرحم
ستمکاره و درشتخو را برای وی ممکن می سازد.
عشق،آتشبازی با شکوه رنگها،نو رها،پروانه ها،گلبر گها،عطر ها،لبخند ها و همه ی زیباییهای جهان،در منظو مه رنگین کمان زیستن است. عشق جان جهان است.
همان پدیده اثیری است که افلاطون فیلسوف بزرگ یو نانی بی آن زندگی را ناشدنی و محال و جهان را گورستانی بیکرانه می داند.همان است که مولانا شاعر اعجوبه ایرانی
می گوید.
گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم
عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن