سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

روز اغاز عشق نخستین

همیشه روز اغاز عشق نخستین را به یاد می اور م.ان روز را به یاد می اورم که برای اولین بار کشاکش عشق را در دل احساس کردم و با خود گفتم اگر عشق این هست چه درد جان کاهی است!))

دیده یر زمین افکندم و مدتی دراز به دنبال ان کس که برای نخستین بار شاید بی ان که خود بخواهد دلم را اماج تیر عشق کرده بود نگریستم راستی ای عشق چه رهبر بدی بودی ! اخر چرا یک اینچنین احساس دل پذیر باید این همه هوس و این همه رنج بدنبال خود داشته باشد؟

وقتی عشق در دلم راه یافت در یافتم که این شادمانی نه با صفا و خلوص بلکه با غم و اشک همراه است ای دل اشفته وقتی که بدین حقیقت پی بردی دچار چه هراس و اضطرابی شدی ! یادت هست که چه طور مرا در غوغای روز و خاموش شب گاه نگران و گاه خوشبخت واداشتی که اه های سوزان از دل براورم  و بیتابانه  بر بستر خود بغلتم ؟

یادت هست که هر وقت افسرده و خسته دیدگان را از پی خفتن بر هم می نهادم چگونه تب و هذیان مرا ناگهان از خواب بیدار می کرد ؟ اوهدر میان تاریکی چهره زیبای دلدار چه روشن در نظرم جلوه میکرد دیده بر هم می نهادم تا بهتر او را تماشا کنم .سر اپایم  را لرزشی دلپذیر فرا میگرفت و همچنان که باد هنگام گذشتن از جنگل های کهن درختان را به زمزمه ای مبهم و طولانی   و ا میدارد اندیشه های اشفته  و پریشان روح مرا فرا میگرفت اما در ان هنگام که من خود خاموش بودم دل دیوانه ا م می نالید و رنج میبرد.


+ نوشته شده در چهارشنبه 86/7/25 ساعت 2:52 عصر توسط سارا | نظر


دوست داشتن

..:: خوبه که ادم یکی رو دوست داشته باشه نه بره اینکه کسی رو نداره بلکه اون شخصی ارزش دوست داشتن رو داشته ::..

هر شب در رویاها یم تو را می بینم، احساست می کنم، این گونه است که تو را می شناسم، این گونه باش، با وجود هزار چم ها و فا صله ها و کهکشانهایی که بین ماست بیا و خودت را بنما، این گونه باش دور، نزدیک، هر کجا که هستی ایمان دارم، ایمان دارم که قلبم ادامه خواهد داد.

اگر چه شبها بسیار سخت اند، ادامه خواهم داد تا یک بار دیگر، تو در را بگشایی و این جا هستی، این جا، در قلب من و قلبم ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد.

عشق فقط یکبار به سراغ هر کس می آید و برای یک عمر می آید و نخواهد رفت، تا ما برویم! و عشق همان بود که با تو ورزیدم یک بار و یک عمر و از آن پس بدان آویختم و تا همیشه همه زندگی ام با آن پیش خواهد رفت.

این جایی ، تو این جایی و من از هیچ چیزی باکی ندارم و می دانم که قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ما تا همیشه عاشق می مانیم، عاشق، جوان و ساده دل و قلب من همچنان خواهد تپید و من این را در قلبم جاودانه خواهم داشت و قلبم هم چنان ادامه خواهد داد و ادامه خواهد داد


+ نوشته شده در جمعه 86/7/13 ساعت 9:54 عصر توسط سارا | نظر


یا علی مدد

تیتراژ جدید و زیبای برنامه ماه عسل با صدای زیبای فرزاد فرزین  ( حتما دانلود کنین )    با دو کیفیت

دانلود آهنگ با کیفیت 128

دانلود آهنگ با کیفیت 64

 

آهنگ زیبای حامد هاکان به نام یا علی      با دو کیفیت

دانلود آهنگ با کیفیت 128

دانلود آهنگ با کیفیت 64

 

آهنگ زیبای استاد محمد اصفهانی به نام علی ای همای رحمت

    با دو کیفیت

دانلود آهنگ با کیفیت 128

دانلود آهنگ با کیفیت 64


+ نوشته شده در پنج شنبه 86/7/12 ساعت 1:37 صبح توسط سارا | نظر


پاییز از راه رسید

پاییز با تو از راه رسید
و پرنده های غریب آرزوهایمان چه آزادانه پر گشودند به سوی دستانت
چه غریب در پشت پنجره های غربت صدایمان را به آسمان فرستادیم
تا از فرشته ها ارمغان پاییز را بگیریم
و چه زیبا بود لحظه هایی که نگاهمان تلاقی عشق دو کبوتر ...را به یاد می آورد
تو با برگها به زمین آمدی و با نسیم صبحگاهان از خاطره ها زدوده شدی
و فقط در یاد و خاطره دو نرگس عاشق ثابت ماندی
تو را دوست میدارم و تنها تو را چرا که هنوز به یاد تلاقی نگاه خسته ام بر چشمان پر نیازت
می توانم زندگی کنم.
من عاشق بوی دستان گرمت هستم که در هر فضایی بوی بهار را میدهد و عاشق آن نگاه
خسته ات که بوی نیاز گمشده را میدهد.
دوستم بدار تنها برای یک لحظه و تنها برای یک لحظه صدایم کن تا دنیای خوب افسانه هایم را
با ناقوس صدایت به آخرین پرواز نگاهت بسپارم
شانه هایت چه غریبانه می لرزد از ترس جدایی بود

+ نوشته شده در یکشنبه 86/7/1 ساعت 4:23 عصر توسط سارا | نظر


فضیلت ماه رمضان

ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در یکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیت‌ای درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»

آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزه‌داران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.

منابع :
مفاتیح الجنان،‌ تفسیر نمونه، ‌ج 1، ص 634؛ المیزان، ‌ج 2، ص 15

+ نوشته شده در پنج شنبه 86/6/22 ساعت 4:21 عصر توسط سارا | نظر


ماه رمضان

ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است.
می‌گویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است. این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌های قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان بسیار زیاد و نامحدود است.
img/daneshnameh_up/1/1e/ramezan.jpg
به برخی از حوادث و رویدادهای مهم این ماه اشاره می‌شود:
وفات حضرت خدیجه در دهم رمضان سال دهم بعثت.
ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام نیمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر در سال دوم هجرت.
فتح مکه در سال هشتم هجرت.
مراسم عقد اخوت و پیمان برادری میان مسلمان، و ایجاد اخوت اسلامی بین پیامبر و امام علی علیه السلام.
بیعت مردم به ولایت‌عهدی امام رضا علیه السلام در سال 201 قمری.

منابع :
هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 21

+ نوشته شده در چهارشنبه 86/6/21 ساعت 4:33 عصر توسط سارا | نظر


چرا راهت را عوض نمیکنی؟

محبوب من همه تعجب میکنند که چه شده  من چندی  است بموقع س کار حاضر میشوممی دانند که بوقت میروم تا تو را در راه ببینم.

انروز که اتفاقا صبح زود  از ان کوچه گذشتم و تو را دیدم برای ان بود که راه نزدیکتر را بسته بودند.روز بعد همینکه تو را دیدم فهمیدم که امروز بهوای دل باز راهم را دراز کرده ام وگرنه راه نزدیکتر باز شده بود.

روزاول مثه اینکه صورت اشنایی را ببینم که اسم و رسمش فراموش شده باشد از دیدنت یکه خوردم و بنظرم امد که تو هم همین حال را پیدا کردی.یک لحظه نگاهمان بهم افتاد و هر دو به هم خیره شدیم چند قدم که گذاشتیم  برگشتم و ایستادم که تو را خوب ببینم .

سرت را کمی  گرداندی و همینکه از گوشه چشم مرا دیدی که به تو نگاه میکنم   بتندی برگشتی و به عجله رفتی

دیگه هر چی نگاه کردم بر نگشتی .

روز سوم از دور دیدم که اهسته میایی خیال کردم خدانکرده کسالت داری

ناراحت شدم

اما تا مرا دیدی تند کردی و بدون اینکه به من نگاه کنی گذشتی

روز چهارم داخل کوچه شدم و تو را ندیدم  دلم فروریخت

قدمم را اهسته کردمکه بلکه تو بیایی  به خاطرم رسید که شاید تو هم دیروز اهسته می امدیکه بلکه من برسم

یک باغ گل از این خیال در خاطرم شکفت.

امدی و تندی به من کردی و رفتی! هر چه فکر کردم تقصیر در خودم ندیدم  جز انکه وقتی نگاهت میکردم دلم به تو گفت((وه که چه خوب کردی امدی   اگر بدانی چه پریشان بودم))

ایا تو حرف دل مرا از چشم شنیدی؟پس چرا اوقاتت تلخ شد؟مگر نمی خواهی با دل من  سروکار داشته باشی؟

روز پنجم نگاهت کردم و رفتم.وقتی از هم دور شدیم برگشتم که به جبران ان ندیدن سیر نگاهت کنم تو هم برگشتی و مرا نگاه کردی  و خجلت زده سرت را پایین انداختی و اهسته رفتی 

اره

با هم اشتی کردیم.

روز ششم با چشم گفتم که دوستت دارم.چنان غلیظ کردی و ابروها را پیچ و تاب دادی که صد یار پشیمان شدم .

روز هفتم نگاهت نکردم و حتی برنگشتم  به بینم تو نگاهم میکنی یا نه .

روز هشتم چشمم بیک خرمن گل افتاد . دیدم پیرهن تو ست 

ذوق کردم و به گل هایه پیر هنت  لبخند زدم.باز تو بی خودی رنجیدی و انهمه تیر نگاه خشم الود  بمن انداختی

زیر لب نمی دانم چه ها گفتی و رفتی

فردا و یکی دو روز از ترس  نگاهت نکردم  ترسیدم ارزوهایه دل مرا از چشم بشنوی که چه تندریهایی میکند

اما یه روز طاقت نیاوردم و برگشتم  و دیدم که تو هم سرت گرداندی  و مرا نگاه کردی

نگاهت پر ملامت بود

میگفت ای سست پیمان   عشق و وفایه تو همین بود؟ به این زودی از من سیر شدی و دیگر نگاهم نمیکنی.

اری   ان روز ملامتم کردی خجل شدم  و رفتم پس چرا فردا که نگاهت کردم با چشم عذر  تقصیر خواستم باز اخم کردی و شانه بالا انداختی؟

پس وقتی نگاهت نمیکنم ان تیرهایه نگاه  را چرا به من پرتاب میکنی!؟

اگر مرا نمی خواهی  چرا راهت را عوض نمیکنی!؟

اره   فهمیدم

دلت می خواهد من نگاهت کنم .التماس و زاری کنم و تو اخم و ناز کنی  و زیر لب دشنام هایه شیرینتر از قندم بدهی

حرفی ندارم بعد از این همینکار  را میکنم .  اما تا کی  ؟


+ نوشته شده در جمعه 86/6/16 ساعت 4:18 عصر توسط سارا | نظر


چرا از مرگ می ترسید؟

چرا از مرگ می ترسید؟

چرا از این خواب جان ارام شیرین روی  گردانید؟

چرا اغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟

می پندارید بوم نا امیدی باز

ببام خاطر من می کند پرواز

می پنداریم جام جانماز اندوه لبریز هست.

می گوید این سخن تلخ و غم انگیز هست .

مگر ((می)) این چراغ بزم جان مستی نمی ارد؟

مگر افیون افسون کار

نهال بی خودی را در زمین جان نمی کارد؟

مگر این می پرستی ها و مستی ها

برای یک نفس اسودگی از رنج هستی نیست؟

مگر دنبال ارامش نمی گردید؟

چرا از مرگ می ترسید؟

کجا ارامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید؟

می و افیون و فریبی تیزبال و تند پروازند

اگر درمان اندوهند.

خماری جانگرا دارند

نمی بخشند جان خسته را ارامش جاوید

حوش که مستی که هوشیاری نمی بیند !

چرا از مرگ می ترسید؟

چرا اغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟


+ نوشته شده در سه شنبه 86/6/13 ساعت 12:37 صبح توسط سارا | نظر


عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی

بر روی یکدیگر ویرانه میکردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه  چند بز می گرم  عیش و نوش می دیدم

 

نخستین نعره مستانه را خاموش اندم

بر لب پیمانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و اسمان را

واژگون   مستانه میکردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

نه طاعت می پذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیداد گر ها تیز کرده

پاره پاره در کف زاهد نمایان

سبحه صد دانه میکردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی  مجنون  صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز افرین را کو به کو

اواره و دیوانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

بگر دشمع  سوزان دل عشاق سر گردان

سرا پایه  وجود بی وفا معشوق را

پروانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

به عرش کبیرایی با همه صبر خدایی

تا که می دیدم عزیز نا بجایی ناز بریک ناروا گردیده  خواری می فروشد

گردش این چرخ را

وارونه  بی صبرانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم مشوش عارف و عامی  ز  برق  فتنه  این علم  عالم  سوز مردم کش

به جز اندیشه عشق و وفا  معدوم هر فکری

در این دنیایه پر افسانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب و تماشای تمام زشتکاری ها ی این مخلوق  را دارد

وگرنه من بجای او  چو بودم

یک نفس کی عالانه سازشی

با جاهل و فرزانه می کردم

عجب صبری خدا دارد!عجب صبری خدا دارد!


+ نوشته شده در یکشنبه 86/6/11 ساعت 9:26 صبح توسط سارا | نظر


عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان

جهان را با همه زیبایی و زشتی

بر روی یکدیگر ویرانه میکردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه  چند بز می گرم  عیش و نوش می دیدم

 

نخستین نعره مستانه را خاموش اندم

بر لب پیمانه می کردم

 *********

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم یکی عریان و لرزان دیگری پوشیده از صد جامه رنگین

زمین و اسمان را

واژگون   مستانه میکردم

 *********

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

نه طاعت می پذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیداد گر ها تیز کرده

پاره پاره در کف زاهد نمایان

سبحه صد دانه میکردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی  مجنون  صحرا گرد بی سامان

هزاران لیلی ناز افرین را کو به کو

اواره و دیوانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

بگر دشمع  سوزان دل عشاق سر گردان

سرا پایه  وجود بی وفا معشوق را

پروانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

به عرش کبیرایی با همه صبر خدایی

تا که می دیدم عزیز نا بجایی ناز بریک ناروا گردیده  خواری می فروشد

گردش این چرخ را

وارونه  بی صبرانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که می دیدم مشوش عارف و عامی  ز  برق  فتنه  این علم  عالم  سوز مردم کش

به جز اندیشه عشق و وفا  معدوم هر فکری

در این دنیایه پر افسانه می کردم

********* 

عجب صبری خدا دارد

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب و تماشای تمام زشتکاری ها ی این مخلوق  را دارد

وگرنه من بجای او  چو بودم

یک نفس کی عالانه سازشی

با جاهل و فرزانه می کردم

عجب صبری خدا دارد!عجب صبری خدا دارد!

 


+ نوشته شده در یکشنبه 86/6/11 ساعت 9:21 صبح توسط سارا | نظر


<   <<   41   42   43   44   45   >>   >