سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

سکوت شب.....

شب در سکوت است

                               

                           سیاهی در شب

 

گاهی صدایی

 

                        اما با سکوت و سیاهی شب

 

ستاره ها نورانی تر از همیشه

 

                                    شب سیاه تر

 

و ستاره ها نورانی تر.


+ نوشته شده در سه شنبه 90/3/3 ساعت 12:14 صبح توسط سارا | نظر


دلم گرفته......

چه قدر دلم گرفته مث شبای تاریک

                       چه قدر دلم تنگ شده واسه نگاه نزدیک

چه قدر تو بودی عزیز واسه دلم عزیزم

                         چرا نموندی که من دنیا رو به پات بریزم

همه ترانه هامو هدیه دادم به چشمات

                         شاید دوباره دیدم خنده رو روی لبهات

نمیشه بی وجودت عشق رو شناخت تو دنیا

                           حتی با خاطراتت نمیشه رفت به رویا


+ نوشته شده در جمعه 90/2/30 ساعت 3:39 عصر توسط سارا | نظر


فراموش میکنم

می روم و  فراموش میکنم

                    

                              که فراموش شده ام.


+ نوشته شده در جمعه 90/2/30 ساعت 3:30 عصر توسط سارا | نظر


دیگر....

توان نوشتن ندارم

 

واژه هایم گرد و غبار گرفته

 

من !

 

باور کن که باورت کردم ...

 

باور کن که بی تو بی باور شده ام !

 

من !

 

زندگیم را تمام کردم

 

 

حالا نفس کشیدن منت سرم می گذارد !

 

حس می کنم ...

 

هوای اینجا سرد و سنگین است

 

نازنینم !

 

دیگر نگو خداحافظ !


+ نوشته شده در دوشنبه 90/2/26 ساعت 1:53 عصر توسط سارا | نظر


عشق....

عشق  پلی میان مرگ و زندگی است/


عشق  ان چیزی است که نمی توان هیچ کس تفسیر و تقلیدش کند/


عشق  ان چیزی نیست که بخواهد کسی به ان برسد/


عشق  هست اما کسی نمی تواند ان را بیابد/


عشق  دنیا نیست که کسی به ان برسد/


عشق  دنیایی است که با ان به همه چیز می رسد هرکس درست قدم بردارد

معنی عشق را نمی توان دریافت جز کسی که با ان مرده است./

 


+ نوشته شده در دوشنبه 90/2/26 ساعت 1:48 عصر توسط سارا | نظر


حرف دل.....

خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند

اما حیف که من زاده امروزم ...........

خدایا !

جهنمت فرداست ، پس چرا امروز می سوزم

 

 

امشب به قصه دلم گوش می کنـــــــی فردا مرا چو قصه فراموش می کنــــــی
 .........................................
..............................
...................
.........
....
..
.
 
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ
 
گمانی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب
 
خواهم شد بی هیچ حراراتی ، اینگونه شاید احساسم نمیرد
.
..
...
......
.............
....................
............................
....................................

 

 

 

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در دوشنبه 90/2/26 ساعت 1:25 عصر توسط سارا | نظر


راز زندگی...

راز زندگی را ازفصلها بیاموزیم.
از سردی زمستان وبرگریزان پاییز زندگی نهراسیم.
زیرا که گره های تابستان و زیبایی بهار در پیش است
..ابر امد و باز سر سبز گریست.بی بادهء گلرنگ نمی باید زیست. این سبزه که امروز تماشاگر ماست.تاسبزهئ خاک تماشاکر کیست.
انانکه قدمهای بلند بر می دارند.از دیگران جلو میزنند... قطعا تنها می مانند از تنهایی نهراسیم.
.مهربان باشیم و عشق بورزیم تنها راه ارامش همین است.


+ نوشته شده در دوشنبه 90/2/26 ساعت 1:22 عصر توسط سارا | نظر


دلم میخواد......

دلم میخواد صدا باشم صدای ماهی ها باشم 

 

بگم حباب بگی حباب دلم میخواد هوا باشم

دلم میخواد هوا باشم از لب تو رها باشم

برا داشتن چشات دلم میخواد خدا باشم

دلم میخواد ببینمت که از چشات جون بگیرم

چیکار کنم نمیتونم نباشی بی تو میمیرم

دلم میخواد بشینی باز بین همه ترانه هام

دوباره معنی بگیرن تمام عاشقانه هام

میخوای برم تو آسمون فرشته هارو جمع کنم

بیان همه بهت بگن بگن که عاشقت منم

میخوای به ماه شب بگم بیاد بشینه سر رات

بهت بگه چه حالیم بگه که میمیرم برات

دلم میخواد صدف باشم تو مثل مروارید باشی

تو آغوش ترانه هام تو حس شاعری باشی

دلم میخواد یه روز بیای عصای جادو بیاری

طلسم این جدایی رو از لحظه هامون برداری


+ نوشته شده در دوشنبه 90/2/26 ساعت 12:58 عصر توسط سارا | نظر


خاطره ها.....


تو هستی تو رویام تو هستی تو قلبم   ولی رفتی و ندیدی حال خرابم

توی این دنیا  ...     توی این عالم ....     زندگی بی تو برام معنا نداره

همه اون عشق و محبت  حس این دل پاک من
چرا زیر سایه یک شب   عشقمون از یادت رفت

گله دارم از تو خدایا     چرا شد عشق از ما جدا

 شب و روز از دوریش بسوزم..........

همه اون عشق و محبت  حس این دل پاک من
چرا زیر سایه یک شب   عشقمون از یادت رفت

گله دارم از تو خدایا     چرا شد عشق از ما جدا

.

.

تن من دیگه نایی نداره  با زندگی کاری نداره


من با اشک،شب و روز واسه برگشتنت دست به دامن خدام  

میبینم من که انگار توی قلبت نیست احساس نمیخوای که برگردی پیشم.....

 


+ نوشته شده در شنبه 90/2/3 ساعت 4:5 عصر توسط سارا | نظر


بارون رو دوس داشتی یه روز......

 

بارونو دوس دارم هنوز چون تو رو یادم میاره

حس میکنم پیش منی وقتی که بارون میباره

بارونو دوس دارم هنوز بدون چتر و سر پناه

وقتی که حرفهای دلم جا میگیرن توی یه آب

.

شونه به شونه میرفتیم منو تو تو جشن بارون

حالا تو نیستی و خیسه چشمای منو خیابون

.

بارونو دوس داشتی یه روز تو خلوت پیاده رو

حرفای پاییزی من مرداد داغ دست تو

بارونو دوس داشتی یه روز عزیز هم پرسه ی من

بیا دوباره پا به پام تو کوچه ها قدم بزن


+ نوشته شده در جمعه 89/12/6 ساعت 12:31 عصر توسط سارا | نظر


<      1   2   3   4   5   >>   >