سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق دختر و پسرای باحال

عشق

عشق

به کوه گفتم عشق چیست؟! لرزید

به ابر گفتم عشق چیست؟! بارید

به بادگفتم عشق چیست؟! وزید

به پروانه گفتم عشق چیست؟! نالید

به گل گفتم عشق چیست؟!پرپر شد

به انسان گفتم عشق چیست؟!

اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: دیوانگیست!!!

 

دوست من نکنه نظر ندی و بری


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 8:4 عصر توسط سارا | نظر


عشق.عشق.عشق

عشق همانا جاده ایست که به پایان نمی رسد

عشق یک هدیه است نه یک مرده

عشق یک سفر است نه یک مقصد

..

SmileySmileySmiley

.

خدایا مرا عاشق کن و عاشق نگه چرا که عاشق ماندن هزار بار سخت تر از عاشق شدن است


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 7:51 عصر توسط سارا | نظر



 وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه؟زود دستمو بالا

 بردم گفتم یک بخش، اما از وقتی تورو شناختم

 فهمیدم عشق 3 بخشه:عطشه دیدنه تو.... شوقه با

 تو بودن....و اندوهه بی تو بودن

 


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 7:29 عصر توسط سارا | نظر



عاشق خودنمائی نمی کند، عشق را فریاد نمی زند، عمل می کند به مهربان بودن، به آرام بودن، آرامش دادن، خودخواه نبودن، به عاشق بودن. عاشقی تمام کردن رفاقت است در حق معشوق حتی بی هیچ نصیبی.

 


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 7:26 عصر توسط سارا | نظر


 

آنقدردرگفتن یک حرف حاشیه رفتم         


        وبه جای نوشتن تنها یک کلمه گوشه ی دفتر خاطراتت   
      
  شعرهای حاشیه ای نوشتم !!!!                         
   
تا عاقبت در حاشیه چشم هایت افتادم                       
              حالا که حاشیه نشینی را تجربه می کنم 
                    بگذارفقط یک حرف حاشیه ای دیگر بزنم

دوستت دارم          


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 7:19 عصر توسط سارا | نظر


  • دیگر صذای پای مولای سبز پوش کوچه های مدینه به صدا در نمی آید.
  • مولا با دلی پر خون از زمین عزم سفر کرد
  • باز امشب عشق تنها می شود
  • زخم سهم فرق مولا می شود
  • آفتاب عشق گلگون میشود
  • سینه سجاده پرخون می شود
  • پشت نخل آرزو خم می شود
  • داغ حسرت سهم آدم می شود
  • جاده می ماند غریب و بی سوار
  • ذوالفقار عدل می گیرد غبار
  • کاش امشب باز باران می گرفت
  • ............................................
  • شهادت اسوه تقوا و صبر را به همه عاشقان حق و عدالت تسلیت عرض می کنم

+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 6:53 عصر توسط سارا | نظر


یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد...

 

و تو ای علی،

ای شیر!

مرد خدا و مردم،

رب النوع عشق و شمشیر!

ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم. شناخت تو را از مغزهای ما برده اند، اما عشق تو را، علی رغم روزگار، در عمق وجدان خویش، در پس پرده های دل خویش، همچنان مشتعل نگاهداشته ایم،

چگونه تو عاشقان خویش را در خواری رها می کنی؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی که در ذمه حکومتت می زیست تاب نیاوردی، و اکنون، مسلمانان را در ذمه یهود ببین.

و ببین که بر آنان چه می گذرد!

ای صاحب آن بازو که یک ضربه اش از عبادت هر دو جهان برتر است

ضربه ای دیگر!


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 6:53 عصر توسط سارا | نظر


خیال نمی کردم که تو یه روز همه کس من باشی

با من بی کس و غریب یه روزی هم قسم باشی

اصلانمی اومد بهت که عشق و حتی بشناسی

اما دیدم که مثل تو ،عاشق نمیشه هیچ کسی


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 6:53 عصر توسط سارا | نظر


دل من دیر زمانی است که می پندارد

دوستی نیز گلی است

مثل نیلوفر و ناز

ساقه ترد ظریفی دارد

بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد

جان این ساقه ی نازک را

دانسته- بیازارد

در زمینی که ضمیر من و توست

از نخستین دیدار

هرسخن ، هر رفتار

دانه ها ئی است که می افشانیم

برگ و باری است که می رویانیم

آب و خورشید و نسیمش مهر است

گر بدانگونه که بایست به بار آید

زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید

آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف

که تمنای وجودت همه او باشد و بس

بی نیازت سازد،از همه چیز و همه کس

زندگی،گرمی دل های به هم پیوسته است

تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است

در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز

عطر جان پرور عشق

گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز

دانه ها را باید از نو کاشت !

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان

خرج می باید کرد

رنج می باید برد

دوست می باید داشت

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد

با سلامی که در آن نور ببارد لبخند

دست یگدیگر را

بفشاریم به مهر

جام دل هامان را

مالا مال از یاری غمخواری

بسپاریم به هم

بسرائیم به آواز بلند: شادی روی تو !

ای دیده به دیدار تو شاد

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست

تازه

            عطر افشان

                                گلباران باد.

 


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 6:53 عصر توسط سارا | نظر


عشق چیست؟

عشق دانش است.دانش و فرهنگ است توامان.و آن کس که از این دو بی بهره است

توانایی عشق ورزیدن ندارد.

عشق دلپذیرترین جهان بینی آدمی است. آن جهان بینی نجیب و جلیل،که از آغاز تاریخ

انسان تاکنون،جانهای شیفته ی بسیاری ،برای بر پا داشتن جهانی شایسته و بایسته ی

آن کوشیدند و جان باختند.

عشق، فروتن است. عشق فروتنی است. از یاد نبریم که در سر تا سر زندگی خود، هر گاه

به انسان والایی ،شایسته عشق،برخورده ایم نخستین خصلت برجسته ای که در او یافته ایم،فروتنی او بوده است.و هر قدر در جه ی دانش و فرهنگ وی بالاتر ،به همان نسبت

فروتنی او نیز افزونتر بوده است.

عشق،انفجار زیباترین و دلپذیرترین عاطفه های آدمی است.راز زیستن،معنای زیستن

و نیروی زیستن اوست.آن شعله جانبخش است که بناگهان ،دهانه خاموش جان و روان آدمی را می گشاید و تو فانی از خورشید ها و ستاره های در بند مانده را رها می سازد

تا سر تا سر زندگی و جسم و جان او را معنا و گرما ببخشد،و زیستن در این جهان بیرحم

ستمکاره و درشتخو را برای وی ممکن می سازد.

عشق،آتشبازی با شکوه رنگها،نو رها،پروانه ها،گلبر گها،عطر ها،لبخند ها و همه ی زیباییهای جهان،در منظو مه رنگین کمان زیستن است. عشق جان جهان است.

همان پدیده اثیری است که افلاطون فیلسوف بزرگ یو نانی بی آن زندگی را ناشدنی و محال و جهان را گورستانی بیکرانه می داند.همان است که مولانا شاعر اعجوبه ایرانی

می گوید.

گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم

عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن


+ نوشته شده در دوشنبه 85/10/25 ساعت 6:53 عصر توسط سارا | نظر


<   <<   61   62   63   64   65   >>   >